در طی چهار سال اخیر، من مدیر ارشد فناوری در یک شرکت بودهام و خواستم تجربیات خود، و چیزی که آرزو میکردم در هنگام شروع میدانستم را برای شما بازگو کنم.
در بخش اول این مطلب ما ابزارها و منابع مربوط به «کتابخانههای جاوااسکریپت»، «فریمورکهای فرانت-اند»، «فریمورکهای وب اپلیکیشن»، «اجرا کنندههای وظایف / پکیج منیجرها» و «زبانها / پلتفرمها» را معرفی کردیم. حال در این مطلب قصد داریم ابزارهای بیشتری را در دستههای دیگری به شما معرفی نماییم
من یک توسعه دهنده پایتون پلاس و Go هستم و در طی چند سال گذشته نیز برنامههای مربوط به مقیاس جهانی را اجرا میکنم.قصد دارم چند نکته را با شما به اشتراک بگذارم.
شما در چه چیزی واقعا خوب هستید؟ منظورم چیزی است که واقعا در آن خوب باشید. چگونه به این پی بردید که در کجای کار خوب هستید؟ آیا کسی قبلا این موضوع را به شما گفته است؟ آیا استعدادی خدادی دارید که خود را نشان داده است؟
همینطور که فناوری به طور ثابت رشد میکند، برنامهنویسی رایجتر و رایجتر میشود. حتی کارهای ساده هم از طریق رباتها و هوش مصنوعی در حال سادهتر شدن هستند.
یکی از راههای بسیار موثر برای اینکه اطرافیان متوجهتان شوند و حرفهای شما را بشنوند، این است که تبدیل به یک تاثیرگذار شوید. وقتی فردی تاثیرگذار باشید، همه به شما مینگرند، احترام میگذارند
امروزه «تعصب» تحت فشار زیادی قرار دارد. به نظر میرسد که مطالب زیاد درباره این که داشتن تعصب بد است، نوشته میشود. مشکل اکثر مردم این است که باور دارند تعصب، یک هدف متحرک است، در حالیکه در واقعیت تعصب یک اثر است
در بخش قبلی این مقاله، درباره «تعصب» صحبت کردیم. امروزه «تعصب» تحت فشار زیادی قرار دارد. به نظر میرسد که مطالب زیاد درباره این که داشتن تعصب بد است، نوشته میشود.
اگر شما تغییر نمیکنید، بزرگ نمیشوید. اگر شما بزرگ نمیشوید، باهوش نیستید. انسانها در تغییر و گسترش رشد میکنند؛ اما همچنان بلوکهای داخلی و خارجی بسیار زیادی برای تغییر میتواند وجود داشته باشد
اگر مراقب نباشید، کار و استرسهای آن به راحتی شما را میتواند افسرده، مضطرب و بیمار بکند. بعضی اوقات ما همه چیز را رها میکنیم و تمام سعی و تلاشمان را برای پیادهسازی یک وبسایت خوب، تجربه کاربری فوقالعاده و… میکنیم
گاهی از خودتان میپرسید: "خب که چی؟" این همان گفتگوی منفیای است که وقتی میخواهید کاری را با اشتیاق شروع کنید، در ذهنتان شکل میگیرد. مغز شما میگوید: کو گوش شنوا؟ خب که چی؟
موفق بودن کمی چالش بر انگیز است. هیچ اطلاعات دقیقی راجع به اینکه به موفقیت برسید وجود ندارد با این حال اندیشههای منفی بسیاری در ذهن ما وجود دارد که باعث میشود ما نتوانیم آن چنان باید و شاید دستاوردهایمان را نگه داریم و یا آنکه به آنها برسیم
اخیرا یکی از همکارانم به من گفت: «شنیدهام که در روابط مشتری نخبه هستی. آیا نکات و حقههایی برای شروع به ساخت آن روابط داری که به من بگویی؟»
من به این صورت در سن ۴۰ سالگی حرفه خود را بدون هیچ گونه پیشزمینه یا مدرک قبلی، تغییر دادم. من فقط از مطالعه شخصی، در کنار کار تمام وقت و خرج کردن تقریبا هیچ چیز استفاده کردم
من از زمانی که تنها 11 سال داشتم، در حال کدنویسی بودهام؛ چه خوب و چه بد. در آن زمان که در خانه مادربزرگم زندگی میکردم، معمولا سرگرمی من تماشای کارتون در تلویزیون بود. من به آزمایشگاهی که یک کودک در سریال Dexter ساخته بودم نگاه میکردم
اگر شما هم شبیه به بیشتر آدمهای اطرافتان باشید، پس انتظار میرود که همیشه در حال شکایت کردن باشید. شکایت کردن از وضعیت اقتصادی، بازارها، چگونگی تغییر سریع هر چیزی و کم آوردن در زمان برای انجام کارها! این لیست از شکایتها همینطوری بیشتر و بیشتر نیز میشود.
برخی از مردم میگویند که انگیزه داشتن تنها چیزیست که برای رسیدن به موفقیت نیاز دارید. آنها میگویند که این موضوع اصلیترین و مهمترین المان برای رسیدن به اهداف و برآورد کردن آنهاست. اما آیا این کاملا درست است؟
تعداد کمی از مردم درک میکنند که چگونه بطور مداوم درآمد، شیوه زندگی و شادی خود را هم زمان افزایش دهند. مهم نیست که در حال حاضر در چه موقعیت مالی قرار دارید، چه در ابتدای کار و چه در حال بدست آوردن پول.
شما با ایجاد فرصتهای مناسب با افرادی که قصد کار کردن با آنها را دارید، میتوانید یک شغل به وجود بیاورید. با این روش شما میتوانید بسیار صمیمانه با مدیران خود وارد یک رابطه کاری شوید و از دیگران یاد بگیرید. ثروتمندان برای یادگیری و فقرا برای پول کار میکنند
مهم نیست که بر روی یک موضوع جانبی کار میکنید، یا این که یک توسعه دهنده تازهکار هستید که منتظر جلب توجه و ترفیع است. مهم نیست که شما یک توسعه ارشد هستید که به دنبال تغییری در شیوهها از یک کار شرکتی به یک استارتآپ هستید