علت این که اکثر مردم هیچ وقت موفق نخواهند شد
ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ: 12 دقیقه

علت این که اکثر مردم هیچ وقت موفق نخواهند شد

«موفقیت» فقط داشتن پول زیاد نیست. بسیاری از افرادی که پول زیادی دارند، زندگی‌های به شدت ناراحت کننده و نامتوازن دارند. موفقیت به طور مداوم کسی که هستید، نحوه زندگی کردنتان و میزان درک کردنتان را بهبود می‌بخشد.

پس چرا اکثر مردم موفق نمی‌شوند؟ چرا اکثر مردم تکامل نمی‌یابند؟

هر چقدر که تکامل یافته‌تر شوید، تفکر،‌ انتظارات و استانداردهای شما متوازن‌تر می‌شوند.

تکامل یافتن یعنی:

  • شما دیگر متخصص چیزهای کوچک نمی‌شوید. همانطور که کارآفرین آمریکایی، یعنی Jim Rohn گفته است: «بسیاری از مردم فقط به این خاطر خوب کار نمی‌کنند که متخصص چیزهای کوچک می‌شوند.»
  • برای هر لحظه از هر روز، هدفی دارید؛ حتی وقتی که معنای آن از همه چیز جدا بودن، و بودن در کنار کسانی که دوستشان دارید باشد.
  • شما می‌دانید که شما محصولی از آنچه شما را احاطه می‌کند هستید.
  • شما می‌دانید هر چیزی که در ذهن و بدن خود قرار می‌دهید، شخصی که به آن تبدیل می‌شوید را شکل می‌دهد. همانطور که نویسنده آمریکایی، یعنی Zig Ziglar گفته است: «ورودی شما، چشم‌انداز شما را تعیین می‌کند. چشم‌انداز شما، خروجی شما را تعیین می‌کند و خروجی شما هم آینده شما را تعیین می‌کند.»
  • شما درک می‌کنید که رفتار شما، شخصیت و هویت شما را شکل می‌دهد. از این رو پی می‌برید که هر تصمیمی که می‌گیرید، نوع شخصی که هستید را به شما نشان می‌دهد.

متعادل کردن چند ملزومات

هر چقدر که بیشتر موفق شوید (که عبارت است متعادل کردن چند ملزومات (روحی، رابطه‌ای، مالی و فیزیکی) در زندگی خود و حذف کردن هر چیز دیگری)، کمتر می‌توانید بی کیفیتی را توجیح کنید.

قبل از این که به عنوان یک شخص تکامل یابید:

  • می‌توانید تقریبا با هر کسی به صورت منطقی وقت بگذرانید.
  • می‌توانید تقریبا هر چیزی که جلوی شما گذاشته شود را بخورید.
  • می‌توانید داشتن غروب‌های هولناک را توجیح کنید؛ زیرا چیز با معنایی ندارید که برای آن بیدار شوید.

همینطور که رویای شما برای خود گسترش می‌یابد...

نویسنده آمریکایی، یعنی Wayne Dyer گفته است: «اگر بینش خود نسبت به چیزها را تغییر دهید، چیزهایی که به آن‌ها نگاه می‌کنید تغییر می‌کنند.»

همینطور که رویای شما برای خود گسترش می‌یابد، پی می‌برید که باید برخی تغییرات را به وجود آورید. بعد هم باید به صرف کردن هزینه و زمان خود بر روی تفریحات بازگردید. شما باید مقداری هزینه را ذخیره کنید، و بیشتر در تحصیل و آینده خود سرمایه‌گذاری کنید.

هر چقدر که موفق‌تر شوید:

  • کمتر می‌توانید کم کیفیتی را توجیح کنید و استانداردهای شما برای خود بالاتر می‌روند.
  • بیشتر برای وقت خود، و نحوه صرف کردن آن ارزش قائلید. وقتی که سر کار هستید، صد درصد سر کار هستید. وقتی که در خانه هستید، صد درصد در خانه هستید. شما شروع به زندگی در نتایج می‌کنید، که کمتر نگران زمانی که چیزی از شما می‌طلبد، و بیشتر نگران رسیدن به نتایج مورد نظر خود به صورت موثرتر هستید.
  • از این رو، دیگر حاضر به کار کردن در یک بازه زمانی مشخص نیستید.
  • در عوض، فقط برای نتایجی که ایجاد می‌کنید، کار کرده و مبلغی را دریافت می‌کنید. شما محیط‌هایی را می‌سازید که شما را مجبور می‌کنند تا سریع‌تر به نتایج مد نظر خود برسید.
  • شما قانون ۲۰ / ۸۰ را اعمال می‌کنید. شما فقط بر روی چیزهایی که بهترین خروجی را تولید می‌کنند تمرکز می‌کنید، و هر چیز دیگری را نادیده می‌گیرید.
  • شما بهترین مربی‌گری را دریافت می‌کنید.
  • شما در زمانی که سطح انرژی و نیروی ذهنتان در بالاترین سطح ممکن است کار می‌کنید، که برای اکثر مردم در ۳ ساعت اول روزشان است.
  • شما پی می‌برید که چگونه در نیمی از زمان فعلی خود، نتیجه دو برابری داشته باشید.
  • شما وقتی که از هدر رفتن آن جلوگیری کردید را مجددا در استراحت و بهبود سرمایه‌گذاری می‌کنید. شما کاملا از همه چیز جدا شده‌اید و وقت خوبی را با دوستان و خانواده می‌گذارنید.
  • همینطور وقت بیشتر و بیشتری را در بهبود شخصی خود صرف می‌کنید. به نقطه‌ای می‌رسید که ۲۰ درصد زمان شما صرف کار، و ۸۰ درصد دیگر صرف یا یادگیری و یا استراحت می‌شود. شما ارّه خود را تیز می‌کنید، تا در طی ساعات کاری خود، سرحال و قوی باشید.
  • شما به طور مداوم ذهنیت، مربی‌گری، مهارت‌ها، توانایی و ورودی خود را ارتقا می‌دهید.

زندگی و هویت شما محصولی از انتخابات شما هستند. شخصیت شما،‌ کسی که هستید را شکل نمی‌دهد؛ بلکه رفتارهای شما آن را شکل می‌دهند. قوی‌ترین تصمیماتی که می‌توانید بگیرید، این هستند که خود را در محیط‌هایی قرار دهید که مجبور شوید به استانداردهای جدیدی وارد شوید. شما خود را با افرادی احاطه می‌کنید که استانداردهای بالاتری نسبت به شما دارند. زیرا شما می‌دانید که به عنوان یک شخص، یک موجود ثابت و غیر قبل تغییر نیستید. در عوض، می‌دانید که شما بسیار منعطف و مایع هستید. ورودی شما، ذهنیت و جهان‌بینی شما را شکل می‌دهد، که آن هم خروجی شما را شکل می‌دهد. آن خروجی، موقعیت‌هایی را برای آینده شما می‌سازد. همینطور که به طور مداوم دنیای اطراف خود را بهبود می‌بخشید، و همینطور که تصمیات بهتر و بهتری می‌گیرید، هویت شما تغییر می‌کند. محیط شما تغییر می‌کند. اعتماد به نفس و توانایی‌های شما تغییر می‌کنند.

شما شروع به صحبت کردن درباره اهداف بسیار بزرگ‌تری می‌کنید. شما مسیری که طی کرده‌اید را می‌بینید و از آن قدردانی می‌کنید. شما شروع به همکاری با افراد با استعداد می‌نمایید. شما همینطور خود را بیشتر و بیشتر تغییر شکل می‌دهید، و همینطور بیشتر به «چرا»ی خود وارد می‌شوید.

نحوه انجام یک کار توسط شما، نحوه‌ای است که شما هر کاری را انجام می‌دهید

اگر رفتارهای روزانه شما به طور مداوم کیفیت کمی دارند، انتظار دارید که خروجی زندگیتان چه باشد؟

هر ناحیه‌ای از زندگی شما، هر ناحیه دیگری را تحت تاثیر قرار می‌دهد. از این رو می‌گویند: «نحوه انجام یک کار توسط شما، نحوه‌ای است که شما هر کاری را انجام می‌دهید» این یک تفکر بسیار سطح بالاست. این تفکر فقط برای کسانی منطقی به نظر می‌آید، که هر چیزی که از آن متنفرند را از زندگی خود حذف کرده‌اند. برای این که واقعا این اصل را زندگی کنید: زندگی روزانه و معمولی شما فقط می‌تواند با چیزهایی که بیشتر از همه برایشان ارزش قائلید، پر شود.

نیازهای «معمول و جدید»‌ شما باید به طور مداوم از ایده‌آل‌ها و رویاهای پیشین شما سبقت بگیرند. وقتی که روزهای شما فقط با آن ضرورت‌های هسته‌ای که برای شما یک دنیا ارزش دارند پر شده‌اند (و شما در آن نواحی در حال موفق شدن هستید)، قطعا در تمام نواحی زندگی خود حکمرانی خواهید کرد. زیرا تنها چیزهای موجود در زندگی شما، چیزهایی هستند که بیشتر برایشان ارزش قائلید. شما ذاتا توسط کاری که انجام می‌دهید، انگیزه داده شده‌اید.

ریسک‌های زندگی شما بسیار بالا هستند. زیرا هر چیزی در زندگی شما، مهم است. رفتار شما در هر ناحیه‌ای از زندگی شما، مهم است. اگر دیگران شما را نبینند، صدایتان می‌کنند. چه در سر کاری با همکارتان باشید، یا چه در خانه با بچه‌هایتان باشید.

شما محیطی ساخته‌اید که انتظار دارد شما حاضر باشید. محیطی که انتظار دارد شما ظاهر شوید و به انتظارات آن‌ها برسید. شما به آن انتظارات رسیدگی می‌کنید، زیرا رفتار شما همینطور بیشتر و بیشتر نسبت به فردی که می‌خواهید باشید، استوار است.

از آنجایی رفتار شما به طور مداوم در حال بهبود است، اعتماد به نفس شما هم به طور مداوم بهبود می‌یابد. همینطور که اعتماد به نفس شما بهبود می‌یابد، انتظار شما در موفق‌تر شدن هم به طور مداوم بهبود می‌یابد. همینطور که انتظار شما در موفق شدن بهبود می‌یابد، توانایی شما در آشکار ساختن روایاها و خواسته‌هایتان هم قوی‌تر می‌شود.

با این که شما قوی‌تر هستید، اما درک می‌کنید که همچنان باید انتظار داشته باشید که هیچ چیزی به چیز دیگری متصل نباشد. با صرف نظر از خروجی شما، امنیت شما درونی است. شما انتظار بهترین‌ها را دارید، و معمولا هم این چیزی است که برای شما پیش می‌آید. وقتی که شرایط شروع به سخت‌تر شدن می‌کنند، یا وقتی که شکست می‌خورید، همه چیز را رها می‌کنید. شما بیش از حد به هیچ خروجی‌ای وابسته نمی‌شوید؛ چه موفقیت یا شکست.

شما مایع و قابل انطباق هستید. شما در عمل به دنبال داده‌ها هستید، و سپس این بازخورد را گرفته، و به طور مداوم به یک چیز جدید و بهتر تبدیل می‌شوید. شما به طور مداوم ارزش بیشتری فراهم می‌کنید. به طور مداوم ذهن تازه‌کار خود را دارید. به طور مداوم به دنبال بازخورد و تقبل هستید.

شما هیچ غروری ندارید. زندگی شما بسیار متناجس است. شما به یادگیری ادامه می‌دهید، که یعنی در تولید نتایج مطلوب خود موثرتر می‌شوید، و آن‌ها را تکثیر می‌کنید. به هر حال یادگیری، ایجاد یک تغییر دائم در نحوه بینش و عمل شما در این دنیا است. اگر نمی‌توانید به طور مداوم نتایج بهتری را ایجاد کنید، پس شما یاد نمی‌گیرید.

وارد کردن اطلاعات به سر خود، یادگیری نیست. باید تغییری در رفتار شما وجود داشته باشد. در غیر این صورت، هیچ درک واقعی‌ای وجود ندارد. تفاوت میان دانش و خِرَد، این است که خِرَد در واقع به کارگیری صحیح دانش است. دانش قدرت نیست؛ بلکه قدرت بالقوه است. دانش فقط وقتی که به درستی به کار گرفته شده و تبدیل به خِرَد، تجربه و درک می‌شود، قوی‌تر می‌شود.

ما امروزه در اقتصاد اطلاعاتی زندگی می‌کنید. اطلاعات، کمبود نیستند. اطلاعات در واقع تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین حواس‌پرتی‌ها در محیط فعلی ما شده است. صرف کردن زمان خود بر روی هضم اطلاعات، شما را از محیط امروز جدا نمی‌کند. نحو جدا کردن خود در دنیای امروزی، این است که در دریای عظیم سر و صداها بگردید و اطلاعات صحیح را پیدا کنید، و سپس فورا آن اطلاعات را برای تولید نتایج بهتر به کار بگیرید. و نه این که این اطلاعات را در یک فضای محبوس به کار بگیرید. بلکه آن‌ها را در قالب همکاری با انواع مختلف مردم به کار بگیرید، که نتیجه کلی آن با جمع بخش‌های مختلف آن تفاوت دارد.

آیا از روی عمد زندگی می‌کنید؟

«نه» گفتن به فرصت‌های خوب اما نامرتبط، سخت است. کنار گذاشتن عادات بد سخت است. تغییر دادن سیستم باور خود و گسترش بینش خود، شجاعت نیاز دارد. همچنین برگشتن به تفکر کوچک و متوسط، بسیار آسان است. گرچه، همینطور که شروع به زندگی کردن بر روی یک اساس روزانه با ارزش‌ها و ایده‌آل‌های خود می‌نمایید، چیزهای شگفت‌انگیزی پیش می‌آیند. شما احساس خوشحالی خواهید داشت. شما بیشتر در حضور افرادی که دوستشان دارید خواهید بود. شما وقت خود را بهتر خواهید گذاشت. شما رویاها و جاه‌طلبی بزرگ‌تری را تعقیب خواهید کرد. شما در طی چالش‌ها، ارتجاعی‌تر خواهید بود. شما در یک تناوب بالاتر زندگی خواهید کرد. و هر چیزی در اطراف شما، آن را منعکس خواهد کرد.

بار دیگر سخن Jim Rohn را بگوییم که: «بسیاری از مردم فقط به این خاطر خوب کار نمی‌کنند که متخصص چیزهای کوچک می‌شوند

به زبانی دیگر اکثر مردم در غلظت چیزهای رقیق گیر کرده‌اند. از این رو، اکثر مردم موفق نخواهند شد. اکثر مردم تکامل نیافته، و پیشرفت نخواهند کرد. اما شما این کارها را خواهید کرد. شما آن را می‌دانید، و حس می‌کنید. شما همین الان هم شروع کرده‌اید. و هر روز، شما یک قدم دیگر بر می‌دارید. به زودی، شما کاملا به کسی که هستید متعهد خواهید بود. پس از این که از نقطه بدون برگشت بگذرید، هیچ چیز شما را متوقف نخواهد کرد.

منبع

چه امتیازی برای این مقاله میدهید؟

خیلی بد
بد
متوسط
خوب
عالی
در انتظار ثبت رای

5 سال پیش
/@er79ka

دیدگاه و پرسش

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید ورود یا ثبت‌نام

در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید

در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید