من از زمان کودکی به یاد دارم که چقدر در مورد شغل آیندهام هیجان داشتم. در آن زمان من تصور میکردم که «audiovisual» تنها مسیر شغلی درست برای من است. در سن ۱۵ سالگی، تصمیم گرفتم غریزهی خودم را دنبال کنم. سپس دورهی کارآموزی و دبیرستان فنی خودم را با مطالعه در رشتهی تبلیغات و بازاریابی شروع کردم.
اولین تغییر رشته من در سال ۲۰۰۹ در دانشگاه اتفاق افتاد. من تصمیم گرفتم که به مدرسهی فیلم و سینما بروم، زیرا تصور میکردم این کار بیشتر با برنامههای من مطابقت دارد. اما بعد از ۲ سال متوجه شدم که دورهام بسیار محدود بوده و دوست دارم بیشتر در حوزه ارتباطات تحصیل کنم. من دوست داشتم عمیقاً در زمینه ارتباطات اطلاعات کسب کنم و در مورد سینما مطالعاتی را انجام دهم. در آن زمان یوتیوب تازه شروع به کار کرده بود و نتفلیکس هم هنوز در برزیل منتشر نشده بود.
با تغییر دادن دانشگاهم برای مطالعه در زمینه ارتباطات و رسانهها، توانستم ذهنم را باز کنم. با این کار من میتوانستم در زمینههای مختلف ارتباطات مطالعاتی را انجام دهم: طراحی، فناوری، audiovisual و رسانههای آنلاین.
اینجا همان زمانی بود که به پروژههای transmedia فکر کردم. در تمام حرفه audiovisual خودم میتوانستم در جایگاههای متفاوتی کار کنم. من میتوانستم به عنوان یک مدیر، تهیه کننده، تهیه کننده اجرایی، مدیر محصول، محققی خلاق و دستیار مدیر کار کنم. در ۵ سال گذشته که به عنوان یک تهیه کننده مشغول به کار بودم، میتوانستم اهمیت تغییر دادن دانشگاهم را تحلیل کنم و از تمام تغییرات جدید در audiovisual مطلع باشم. مشخص است که امروزه مردم به دنبال پلتفرمهای آنلاین هستند، اما در آن زمان آینده audiovisual چندان مشخص نبود.
فهم این موضوع به من کمک کرد تا علاوه بر ساخت پروژههایی برای تلویزیون و سینما، بتوانم به دنبال پلتفرمهای آنلاین نیز بگردم. من در حین تحلیل کردن کارها، گشتن به دنبال پروژههای بالقوه برای تولید و یافتن بهترین پلتفرم برای انتشار آنها، باید رفتارهایی را مطالعه کنم تا بتوانم به مخاطبانی مناسب در پلتفرمی درست دسترسی پیدا کنم.
هنگامی که سعی داشتم افراد و جایگاه آنها را بفهمم، ناخداگاه مراحل مهمی را در جهت طراحی تفکر به انجام رساندم. اما برای اینکه بتوانم به تحقیقات خود در زمینه «رفتار کاربران» ادامه دهم، فهمیدم که میبایست یک قدم فراتر از حرفه کاری خودم گام بردارم.
زمان تغییر فرا رسیده است
من بعد از اینکه کتابی از استیو گروک خواندم، توانستم مسیر شغلی خودم را بهتر درک کنم. من در مارس ۲۰۱۸ به آمستردام رفتم.در مورد زندگی خودم تجدید نظر کردم و فهمیدم که اگر بخواهم به عنوان یک تهیه کننده در هلند مشغول به کار شوم، باید از ردههای پایین شروع به کار کنم. در این لحظه با خودم فکر کردم که اگر قرار است تمام حرفه خودم را از نو شروع کنم، بهتر است چیز جدیدی را امتحان کنم که دانش مرا گستردهتر میکند و برای من مناسبتر خواهد بود.
با نقل مکان کردن به آمستردام، با چالش جدیدی روبرو شدم. سازگار شدن با روالی روزمره در کشوری جدید، جزو چالشهای بزرگ من بود. کارهایی مثل رفتن به خرید، گرفتن دارو و خرید نان، همان چیزی نبود که من قبلاً در کشورم تجربهاش را داشتم.
این موضوع مرا بیشتر به ایدههای موجود در کتاب وصل کرد، اینکه چیزها باید ساده و واضح باشند. مثل زمانی که من به دنبال یک جفت عینک جدید بودم، کاملاً مشخص بود که باید کجا بروم و چطور یک عینک تهیه کنم. اما از طرفی دیگر خرید برخی از داروها برایم دشوار بود چون نمیدانستم که باید به کجا مراجعه کنم.
استیو کروگ در کتاب خود نوشته بود:« قابلیت استفاده در مورد فناوری نیست، بلکه در مورد مردم و نحوهی درک و استفاده کردن آنها از چیزها است.»
چرا طراحی UX؟
با نگاهی بیشتر به قابلیت استفاده و رفتار کاربر، میتوانم بخش کاملاً جدیدی با عنوان طراحی UX را پیدا کنم. این بخش نقش بهترین مکمل را در زندگی من داشت. این چیزی بین شغل قبلی و دانشهای آموخته شده من در دانشگاه بود. بعد از اینکه فهمیدم این کار میتواند آیندهی من باشد، بیشتر وارد رشته UX شدم و سعی کردم در خانه دورههای آنلاین مربوط به آن را بگذرانم. همچنین به دنبال کلاسهای حضوری تدریس UX گشتم تا بتوانم بیشتر با مردم ملاقات داشته و روابط خودم را قویتر کنم.
با کمک جامعهی «Ladies That UX Amsterdam»، توانستم زمان خود را به مطالعه، تمرین و ساخت نمونه کارهایم اختصاص دهم. من در آنجا توانستم با افرادی جدید آشنا شوم و آنها مرا بسیار راهنمایی کردند. من تکنیکهایی را برای افزایش بهره وری یاد گرفتم. یکی از تکنیکهایی که یاد گرفتم، Pomodoro نام داشت که مربوط به مدیریت زمان بود.
بعد از یک سال مطالعه و کار بر روی پروژههای شخصی، فرصتی پیدا کردم تا بتوانم از راه دور برای یک استارتاپ در برزیل کار کنم. در آن استارتاپ میتوانستم با توسعهدهنگان ارتباط برقرار کنم و با کاربرانی واقعی مصاحبه کنم. این موضوع برایم واقعاً مهم بود، زیرا شروع حرفه کاری من به عنوان یک طراح UX به شمار میآمد.
زمانی که برای استفاده از دانش خودم احساس آمادگی کردم، میدانستم که هنوز چیزی از قلم افتاده است. این زمانی بود که من در «Ironhack Bootcamp» بورسیه شدم و تصمیم گرفتن ۹ هفته به آنها ملحق شوم. در آنجا میتوانستم با همکاران بیشتری کار کنم، بر روی سناریوهای واقعی فعالیت داشته باشم و تکنیکهای که یاد گرفته بودم را استفاده کنم.
در نوامبر سال ۲۰۱۹ من به عنوان یک طراح UX فارغالتحصیل شدم. این یک تجربهی عالی برای من بود، زیرا توانستم افرادی را ببینم که در کنار من برای رسیدن به هدف خود تلاش میکردند.
امروز و آینده
حالا من هر روز به منظور بهبود مهارتهایم مطالعه میکنم. نمونه کارهای من با ۵ پروژه در حال آماده شدن است و همینطور به تعداد آن اضافه میشود. همزمان که مشغول حرفه فریلنسری هستم، به دنبال فرصت جدیدی میگردم تا بتوانم یک شغل تمام وقت را در هلند پیدا کنم.
برای من نوشتن این مقاله بسیار مهم بود. من این کار را به تمام کسانی که در حال تغییر حرفه خودشان هستند پیشنهاد میکنم. این کار به من یادآوری میکند که برای رسیدن به این جایگاه چه کارهای انجام دادم، چه سختیهایی را پشت سر گذاشتم و قرار است به کجا برسم.
مقالات دیگری هم بودند که به من در این راه کمک کردند، امیدوارم که این یکی هم بتواند شما را تشویق کند تا رویاهایتان را دنبال کنید.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید