" ذهنی که به وسیلهی یک تجربهی جدید باز شده باشد، دیگر هرگز نمیتواند به ابعاد قبلی خود بازگردد."
موفقیت در دنیای توسعهدهندگان خودآموز فقط باعث نشد تا من به سبک زندگی مورد علاقهام برسم. این موفقیت فقط درهای جدید را به روی من باز نکرد یا فقط فرصتها را در اختیار من قرار نداد. این سفر به تنهایی یکی از بهترین تجربههایی بوده که تا به حال داشتهام. باعث شد تا بتوانم به عنوان یک فرد رشد کنم. بارها شکست خوردم و موفقیتهای اندکی داشتم، اما نکته اصلی اینجاست که رسیدن به آزادی، بهایی هم به همراه خواهد داشت.
تعهدی غیر قابل مذاکره
این موضوع مستلزم همه چیز است و اگر بخواهم با شما صادق باشم، همه چیزتان را از شما خواهد گرفت. این مسئله دردناک و دلخراش خواهد بود. احتمالاً بدترین بخش این داستان این است که شما بیش از هر زمان دیگری در زندگی خود احساس تردید و ناتوانی خواهید کرد.
نمیخواهم شما را بترسانم؛ فقط قصد دارم تا تمام احتمالات و انتظاراتی که از آنها با خبر نیستید را با شما در میان بگذارم. بعضی از توسعهدهندگان تازهوارد میگویند که برنامهنویسی چندان سخت نیست و این موضوع کمی برایم خنده دار است. آنها یا نابغه و یا مبتدی هستند. اگرچه برای بسیاری از مردم و حتی خودم، برنامهنویسی خیلی سخت است. اما انجام دادن آن شدنی است و همین برای ما کافی میباشد.
یک تعهد سختگیرانه در مقابل یک برنامه نامناسب ۳ ساله، میتواند شما را به جایگاههای بهتری برساند. اگر میخواهید به چیزی برسید، باید بهترین عملکرد و اقدامات را داشته باشید. در اینجا هدف شما باید پیروزی باشد. من این موضوع را بارها در زندگی خود گفتهام و به این کار ادامه خواهم داد. اگر میخواهید وارد این سفر شوید، باید از تمام توان خود استفاده کنید. وگرنه چرا اصلاً در وهلهی اول این کار را شروع کردید؟
چالشها را بپذیرید. با اتفاقات پیش روی خود در این سفر روبرو شوید و آنها را پشت سر بگذارید. بهترین تلاش خود را داشته باشید. از چیزهایی که در این سفر رخ میدهد، درس عبرت بگیرید. شما باید هنگام ساخت پایههای خود از این موضوعات استفاده کنید. با داشتن این ذهنیت میتوانید در رسیدن به خواستههای خود پیروز باشید.
بسیاری از "دوستان" خود را از دست خواهید داد
مردم همیشه میگویند که باید از افراد مبتدی دوری کنیم یا اینکه ما حلقههای خودمان هستیم. آنها میخواهند بدانند که ما با چه کسانی دوست میباشیم.
اما از کجا میدانید؟ صادقانه بگویم که در آن زمان من از این موضوع مطلع نبودم و فکر میکردم تا زمانی که با هم خوشحال باشیم، میتوان آنها را یک دوست خوب دانست. از بهایی که هر تصمیم به دنبال داشت، با خبر نبودم یا نمیدانستم که زندگی کردن در یک دنیای مبتدی چه خساراتی را در درازمدت به همراه خواهد داشت.
این دنیا یک مشکلی دارد. مردم به جای اینکه به صورت تدریجی به دنبال چیزهای بیشتری باشند، به داشتههای خود راضی میشوند. ما لیاقت بهترینها را داریم و باید طوری زندگی کنیم که همیشه میخواستیم. اگر واقعاً میخواهید که به یک توسعه دهنده تبدیل شوید، باید اولویتبندی خود را شروع کنید. به معنای واقعی باید آخرهفتهها، شب جمعهها، تعطیلات، ساعات خوشگذرانی و یا مکالمات طولانی خود را کنار بگذارید.
این سفر از شما چیزهای زیادی را میطلبد و هر چیزی که با تلاش و تمرکز بدست آوردید را از شما خواهد گرفت. کاری که انجام میدهید، زمانی که برای مطالعه صرف میکنید و یا کارهای شخصی شما به اندازه کافی وقتتان را خواهند گرفت. اگر به کارهای قدیمی خود ادامه دهید یا همان انتخابهای گذشته را دوباره تکرار کنید، واقعاً نباید انتظار چیزهای جدیدی را داشته باشید. تمام این مسائل با یک تصمیم متفاوت تغییر خواهند کرد.
بعضی از آنها درک نخواهند کرد و اکثر آنها هرگز سعی نمیکنند ک این موضوع را درک کنند. اما اشکالی ندارد چون زمان آن رسیده تا روی خودتان کار کنید. بعضی از دوستان خود را از دست میدهید اما همچنان با برخی دیگر دوست میمانید. چیزی که در اینجا اهمیت دارد این است که خودتان را بهتر خواهید شناخت. شما میبینید که چه کسی میماند و در این مسیر به شما کمک میکند.
در آخر خودتان را درخشانتر از همیشه پیدا خواهید کرد، بنابراین به کار کردن بر روی خودتان ادامه دهید. افرادی که لیاقت شما را داشته باشند، شما را در بالاترین درجه خواهند دید.
عقل خود را از دست خواهید داد
به این موضوع پی خواهید برد که برای تبدیل شدن به یک توسعه دهنده ، نیازی به نابغه بودن نیست. بعد از اینکه چند سال به عنوان یک توسعه دهنده کار کردید، متوجه خواهید شد که همه چیز به تدریج منطقی میشود، فشارها از روی شما برداشته خواهد شد، مسئولیتها به کارهایی عادی تبدیل میشوند و شما زمان بیشتری را نسبت به گذشته خواهید داشت. دقت کنید که در اینجا کارها آسانتر نمیشود، بلکه شما عاقلتر و باهوشتر میشوید.
شما در حال کشف یک دنیای جدید هستید و سازگار شدن با آن به زمان نیاز دارد. من معمولا توسعهدهندگان تازهکاری را میبینم که در ابتدای مسیر تسلیم میشوند و این برای من بسیار ناراحتکننده است. آنها انتظار یک سفر آسان را دارند و سرانجام ناامید میشوند. این سفر آسان نیست پس نمیتوانید فورا انتظار نتیجه را داشته باشید.
وقتی تازه این کار را شروع کردم، به خودم قول دادم تا یک سال به آن فرصت دهم. با خودم قرار گذاشتم که در این یک سال انتظار هیچ نتیجهای را نداشته باشم. با خودم فکر میکردم که سالها از عمرم را تلف کردهام بنابراین این ۱ سال نمیتواند موضوع خیلی مهمی باشد. بنابراین یک شب قبل از ۲۶ ساله شدن تصمیم خودم را قطعی کردم و این تصمیم زندگی مرا کاملاً تغییر داد.
حقیقت این است که باید هر کاری که لازم است را انجام دهید. هیچ اهمیتی ندارد که چقدر خسته و ترسیده هستید، شما باید به کارهای خود ادامه دهید. خودتان را در بدترین و بهترین روزها نشان دهید، گاهی اوقات این تنها چیزی است که برای تغییر زندگی شما لازم خواهد بود.
شغل توسعهدهندگی زندگی شما را دگرگون میکند. از کار باHTML گرفته تا CSS، یادگیری نحوه برنامهنویسی بسیار رضایت بخش است. بنابراین میزان دشواری زبانی که انتخاب میکنید هیچ اهمیتی ندارد. شما فقط باید به کدنویسی ادامه دهید و خودتان کدها را بنویسید. از اشتباه کردن نترسید. خیلی اشتباه کنید، اما از آنها درس بگیرید. از ترسو بودن دست بکشید و به خودتان ایمان داشته باشید.
برای بدست آوردن سالهای بیشتر، یک سال از زندگی خود را از دست خواهید داد
گاهی اوقات بهایی که باید پرداخت کنید بیشتر از چیزی است که تصورش را داشتید. در اینجا منظورم پول نیست، بلکه در مورد تلاش، پشتکار، بیخوابی کشیدنها و ناامیدیها صحبت میکنم.
من اغراق نمیکنم یا نمیگویم که سفر ما شبیه هم خواهد بود. اما میخواهم به شما بگویم که مهم نیست این مسیر چقدر ناامیدکننده و سخت احساس شود، شما نباید فکر کنید که برای این کار ساخته نشدهاید. باید بدانید هر احساسی را که در این مسیر تجربه میکنید، ما نیز در گذشته آن را احساس کردهایم. من هم در ۲ سال ابتدایی کار خود خیلی گریه میکردم.
تمام توسعهدهندگان موفق، مشکلات مشابهی را در این راه بازگو میکنند. اما در آخر، ادامه دادن به این مسیر تنها به خودتان بستگی خواهد داشت.
تصمیم رسیدن به موفقیت یا شکست خوردن، همیشه با خود شما خواهد بود. شما زمانی شکست میخورید که تسلیم شوید.
از احساس ناامیدی خسته شده بودم و هر روز از این میترسیدم که اخراج شوم. اولین سال کاریِ خود را با این احساسات پست سر گذاشتم. شاید ترسناک بود اما تسلیم نشدم.من طرز فکر خود را تغییر دادم و زندگی من هم به دنبال آن تغییر کرد. چه شبهایی را که تا صبح بیدار نماندم و چه روزهایی را که تا شب کار نکردم. نمیتوانستم باور کنم که چنین تعهدی بسته بودم. اما باور داشتم که یک روز این سختکوشیها نتیجه خواهد داد.
چند سال سخت کار کردن میتواند یک دهه آزادی بیشتر را به من بدهد. با این آزادی میتوانم همانگونه که میخواهم زندگی کنم. این کار باعث میشود که من انعطافپذیری بیشتری در محل کار و ساعات کاری خود داشته باشم.
چرا باید بین کار و لذت یکی را انتخاب کنیم، وقتی میتوانیم هر دو را داشته باشیم؟ امیدوارم این مقاله بتواند شما را برای شروع کردن ترغیب کند.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید