هدف از زندگی، خوشحالی نیست؛ بلکه مفید بودن است
ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ: 7 دقیقه

هدف از زندگی، خوشحالی نیست؛ بلکه مفید بودن است

برای مدتی طولانی، من فکر می‌کردم که فقط یک هدف در زندگی وجود داشت و آن هم خوشحال بودن بود. مگر نه؟ آخر به چه علت دیگری باید از تمام این دردها و سختی‌ها بگذریم؟ هدف این است که به نوعی به خوشحالی برسیم. من تنها کسی نیستم که این را باور داشت. در واقع اگر به اطراف خود نگاه کنید، اکثر مردم در تعقیب خوشحالی در زندگی خود هستند. به همین علت است که ما چیزهایی که نیاز نداریم را می‌خریم، و سعی می‌کنیم سخت کار کنیم تا تایید افرادی که از آن‌ها خوشمان نمی‌آید را به دست بیاوریم.

چرا ما به این چیزها نیاز داریم؟ اگر بخواهم روراست باشم، برایم مهم نیست که علت دقیق آن چیست. من یک دانشمند نیستم. تنها چیزی که می‌دانم این است که این مسئله به نوعی به تاریخ، فرهنگ، رسانه، اقتصاد، روان‌شناسی، سیاست،‌ عصر اطلاعات و... ارتباط دارد. این لیست، انتهایی ندارد.

ما کسی هستیم که هستیم

بیایید فقط این مسئه را قبول کنیم. اکثر مردم دوست دارند ببینند که چرا مردم دیگر خوشحال نیستند. دلیل آن واقعا برای من مهم نیست. بیشتر نحوه تغییر یافتن است که برای من مهم است.  تنها چند سال پیش، من هر کاری می‌کردم که خوشحال باشم.

  • شما چیزی را می‌خرید، و فکر می‌کنید که این کار شما را خوشحال می‌کند.
  • شما با برخی افراد می‌گردید و فکر می‌کنید که این افراد شما را خوشحال می‌کند.
  • شما یک شغل پردرآمد که به آن علاقه‌ای ندارید را در می‌یابید، و فکر می‌کنید که شما را خوشحال می‌کند.
  • شما به تعطیلات می‌روید و فکر می‌کنید که این کار شما را خوشحال می‌کند.

اما در نهایت، در تخت خود دراز کشیده‌اید و با خود فکر می‌کنید: «مرحله بعدی در این تعقیب بی نهایت برای خوشحالی چیست؟» خب‌، من می‌توانم به شما بگویم که این مرحله بعد چیست: تعقیب یک چیز تصادفی که فکر می‌کنید شما را خوشحال می‌کند. تمام آن‌ها نمایشی هستند. یک دروغ. یک داستان ساختگی.

آیا ارسطو وقتی که جمله زیر را گفت، یک دروغ به ما تحویل داد؟

«خوشحالی، معنا و هدف زندگی، و نهایت تجربه انسانی است.»

من فکر می‌کنم که باید از زاویه‌ای دیگر به این نقل قول نگاه کنیم. زیرا وقتی که آن را می‌ خوانید، فکر می‌کنید که خوشحالی هدف اصلی بوده، و به نوعی این چیزی است که آن جمله می‌گوید.

اما نکته در اینجاست: چگونه می‌خواهید خوشحالی را به دست بیاورید؟

خوشحالی خودش نمی‌تواند یک هدف باشد. از این رو، چیزی نیست که بتوان آن را به دست آورد. به نظر من خوشحالی صرفا یک فرآورده جانبی از مفید بودن است. وقتی که من درباره این مفهوم با دوستان، خانواده و همکاران خود صحبت می‌کنم، همیشه قرار دادن آن در قالب کلمات برایم سخت است. اما در اینجا تلاش خواهم کرد که این کار را انجام دهم.

اکثر کارهایی که در زندگی انجام می‌دهیم، فقط فعالیت و تجربه هستند.

  • ما به تعطیلات می‌رویم.
  • ما به کار می‌رویم.
  • ما به خرید می‌رویم.
  • ما شام می‌خوریم.
  • ما یه خودرو می‌خریم.

این کارها شما را خوشحال می‌کنند، نه؟ اما این کارها مفید نیستند. شما چیزی را خلق نمی‌کنید. شما فقط مصرف می‌کنید، یا کاری انجام می‌دهیم. منظور من را اشتباه برداشت نکنید. من عاشق تعطیلات و خرید هستم. اما اگر بخواهم روراست باشم، این‌ها چیزی نیستند که من را خوشحال کنند.

برای مدت طولانی، توصیف مفید بودن و خوشحالی برای من سخت بود. اما پس از این که اخیرا نقل قولی از مقاله نویس آمریکایی،‌ یعنی Ralph Waldo Emerson را خواندم، همه چیز برایم روشن شد. Emerson می‌گوید:

«هدف زندگی خوشحال بودن نیست. هدف مفید بودن، شرافت‌مند بودن، دلسوز بودن و تغییری را ایجاد کردن است، تا بتوانید زندگی خود را به خوبی گذرانده باشید.»

و من تا زمانی که نسبت به کاری که در زندگی خود انجام می‌دهم آگاه‌تر شوم، این جمله را درک نمی‌کردم. این جمله همیشه برایم سنگین بود، اما در واقع مفهوم آن بسیار ساده است.

همه چیز به این ختم می‌شود: چه کاری را انجام می‌دهید که این کار تفاوتی را ایجاد می‌کند؟

آیا در زندگی خود کارهای مفیدی انجام دادید؟ حتما نباید دنیا را تغییر دهید. فقط باید آن را کمی بهتر از زمان تولد خود کنید. اگر نمی‌دانید که چگونه، برخی ایده‌ها را برای انجام این کار در اینجا مشاهده می‌نمایید:

  • به رئیس خود در کاری که مسئولیت شما نیست، کمک کنید.
  • مجموعه‌ای از تصاویر (نه به صورت دیجتال) برای همسر خود بسازید.
  • مقاله‌ای درباره چیزهایی که در زندگی یاد گرفته‌اید، بنویسید.
  • به خانمی که دارای یک کودک ۲ ساله است، در حرکت دادن کالسکه خود کمک کنید.
  • به دوستان خود زنگ بزنید و بپرسید که آیا در کاری به کمک شما نیاز دارند یا نه.
  • یک کسب و کار را راه‌اندازی کنید، افرادی را استخدام کنید و با آن‌ها به خوبی رفتار کنید.

این‌ها برخی از کارهایی هستند که من دوست دارم انجام دهم. شما هم می‌توانید فعالیت‌های مفید مختص خود را خلق کنید. می‌بینید؟ خیلی چیز بزرگی نیست. اما وقتی که هر روز کمی مفیدتر باشید، این کارها به یک زندگی اضافه می‌شوند که به خوبی گذرانده شده است. یک زندگی که اهمیت دارد. من هیچ وقت دوست ندارم که بمیرم و بدانم که هیچ اثری از من وجود ندارد.

اخیرا من کتابی با نام «Not Fade Away»، نوشته شده توسط Laurence Shames و Peter Barton را خواندم. این کتاب درباره Peter Barton، موسس رسانه Liberty است که افکار خود درباره مرگ در اثر سرطان را در آن به اشتراک می‌گذارد. این کتاب بسیار قدرتمند است و قطعا اشک را از چشمان شما جاری خواهد کرد. در این کتاب، او درباره نحوه زندگی خود و یافتن هدف خود می‌نویسد. او همچنین می‌خواهد به دانشگاه کسب و کار برود و این فکری است که او درباره کاندیداهای مدیریت کسب و کار خود داشت:

«خلاصه: آن‌ها افراد درخشانی بودند که هیچ وقت کار خاصی انجام نمی‌دادند، هیچ وقت چیزی به جامعه اضافه نمی‌کردند و هیچ میراثی از خود به جای نمی‌گذاشتند. این مسئله در نگاه من بسیار ناراحت کننده بود.»

این جمله را می‌توان درباره همه ما گفت. سپس او پی برد که در دهه سی سالگی خود، شرکتی را یافته است، و این شرکت می‌تواند او را تبدیل به یک میلیونر کند.

یک ذهنیت متفاوت

مفید بودن، یک ذهنیت است. و به مانند هر ذهنیت دیگری، این مورد هم با یک تصمیم شروع می‌شود. یک روز من بیدار شدم و با خود فکر کردم: من چه کاری برای این دنیا انجام می‌دهم؟ پاسخ من «هیچ چیز» بود.

در همان روز به شروع به نوشتن کردم. برای شما این کار می‌تواند نقاشی کردن، ساخت یک محصول، کمک کردن به افراد مسن یا هر چیز دیگری باشد. خیلی این مسئله را جدی نگیرید. بیش از حد به آن فکر نکنید. فقط کاری را انجام دهید که مفید است. هر کاری.

منبع

چه امتیازی برای این مقاله میدهید؟

خیلی بد
بد
متوسط
خوب
عالی
در انتظار ثبت رای

/@er79ka

دیدگاه و پرسش

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید ورود یا ثبت‌نام

در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید

در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید