رهبری چالش بزرگ امروز در همه زمینههاست و همچنان در زمره بزرگترین چالشهای ما در آینده قرار خواهد داشت. من میخواهم با شناختن یکی از چالش برانگیزترین نقشها در رهبری، یعنی فرزندپروری شروع کنم. بله، یکی از بزرگترین چالشهای رهبری فرزندپروری است. مگر اینکه فرزندانمان را در آغوش گرفته و پایه و اساس خانواده را تقویت کنیم چون جامعه مکانی متزلزل است. فرزندپروری همان جایی است که همهی این مسائل از آنجا شروع میشوند.
پدرم یک قانون ساده و کوچک داشت. او میگفت:« پسرم، اگر در مدرسه با مشکل روبرو شدی، وقتی به خانه برگردی مشکلت دو برابر خواهد شد.» آیا این روش آشنا به نظر میرسد؟ اگر در مدرسه دچار مشکل شوید، در خانه دو برابر دچار مشکل خواهید شد. بسیاری از والدین امیدوار هستند که شخص دیگری مثل معلمان، مدرسه و یا جامعه نقش رهبری را بر عهده بگیرند. اینکه کسی وظیفه مثال زده شدن و الگو بودن را به عهده بگیرد. اما این چالشی است که والدین باید انتخاب کنند، باید انتخاب کنند تا رهبر فرزندان خود باشند.
چالش رهبری
رهبری چالشی است که باید در آن بیشتر از حد معمول خود باشید. درباره آبراهام لینکلن گفته شده است که وقتی مادرش درگذشت، او در کنار تختش بود و آخرین سخنان مادرش به او اینگونه بود:« کسی باش، پسرم» اگر این داستان حقیقت داشته باشد یعنی او این حرفها را از ته قلبش احساس کرده است. کسی باشید. شخصی عاقل، قدرتمند و مهربان باشید. تمام خصوصیات رهبری یک چالش بی نظیر است.
رهبری، چالشی است برای رسیدن به یک سطح و بُعدی جدید که دارای فرصتها و مسئولیت پذیری است. اگر این دو چیز زندگی را فوق العاده کنند، چه کسی مسئولیت را به همراه فرصت نمیخواهد؟ روشی کاملا جدید برای رهبری وجود دارد که به آن رهبری به وسیله دعوت گفته میشود، نه رهبری توسط تهدید. نه رهبری بر پایه ترس و وحشت. تمام اینها نشانههای ضعفهای آنان است نه استعدادهایشان. با دعوت رهبری کنید. شخصی را دعوت کنید تا روشهای بهتری برای انجام کارها داشته باشد.
الهامبخش کسی باشید تا بتواند برای رسیدن به پیشرفت تغییرات لازم را انجام دهد یا کارهای ضروری را به اتمام برساند. به عنوان رهبر، به دیگران الهام میبخشیم، دیگران را مجذوب کرده و آنان را دعوت میکنیم اما هرگز کسی را تهدید نمیکنیم.
۷ ویژگی یک رهبر موثر
اگر میخواهید تبدیل به رهبری شوید که افراد باکیفیتی را جذب خود میکند، باید خودتان فرد باکیفیتی باشید. رهبری یعنی توانایی جذب کسی به پاداش، استعدادها و فرصتهایی که شما به عنوان یک مالک، مدیر و یا والد پیشنهاد میکنید. چیزی که در رهبری اهمیت دارد، اصلاح مهارتهای خودتان است. همهی رهبران تا زمانی که به فردی تاثیرگذار تبدیل نشدهاند، روی خودشان کار میکنند. روش انجامش چنین است:
۱. قوی باشید اما بی ادب نباشید.
یادگرفتنِ قدرتمند بودن بدون بی ادب بودن قدمی اضافی است که باید برای تبدیل شدن به رهبری قدرتمند و توانا با طیف وسیعی از دسترسی و نفوذ، بردارید. اما این خطی نازک است، مراقب باشید که از آن خط خارج نشوید. بعضیها بی ادبی را با قدرتمند بودن اشتباه میگیرند. این دو حتی جایگزین خوبی هم نیستند. ما به جای بی ادبی به قدرت احتیاج داریم.
۲. مهربان باشید اما ضعیف نباشید.
ما نباید ضعف را با مهربانی اشتباه بگیریم. مهربانی نوعی ضعف نیست. مهربانی نوع خاصی از قدرت است. ما باید به اندازه کافی مهربان باشیم تا بتوانیم به کسی حقیقت را بگوییم. باید آنقدر مهربان باشیم تا بتوانیم حقیقت هر چیز را بیان کنیم و درگیر توهم و خیال نشویم.
۳. شجاع باشید اما قلدری نکنید
اینکه هر روز برنده باشید نیازمند شجاعت است. ما باید شجاعانه لحظهها و فرصتهایمان را به دست بیاوریم و با جسارت از فرصتها استفاده کنیم. اما به قلدری هیچ نیازی نداریم.
۴. فروتن باشید اما ترسو نباشید
برخی افراد فروتنی را با بدبختی اشتباه میگیرند. اما فروتنی یک فضیلت و ترس نوعی ضعف است. شما باید ترس خود را به قدرت تبدیل کنید. آنقدر روی ترس خود کار کنید که دیگر تسلطی بر زندگیتان نداشته باشد، سپس توانایی خود را در درک بزرگی این زندگی گسترش دهید. فروتنی نوعی حس ترس، تعجب و آگاهی برای روح و روان انسان است. فروتنی درک فاصله بین ما و ستارگان است، اما این حس را نیز دارد که ما جزئی از ستارهها هستیم.
۵. متفکر باشید اما تنبل نباشید
ما علاوه بر فکر کردن باید دست به کار شده و کار کنیم. شما باید بدون رویاپرداز بودن رویاپردازی کنید. سرتان میتواند در ابرها باشد تا تصورات و رویاهای زیادی داشته باشید اما یادتان نرود پاهایتان برای عمل کردن باید روی زمین باشند.
۶. به خودتان افتخار کنید اما مغرور نباشید
جاه طلبیهایتان به افتخار و غرور احتیاج دارند. برای به وجود آوردن یک جامعه به غرور نیاز داریم. اما از خط قرمز عبور نکنید. ما به غرور و افتخار احتیاج داریم نه به مغرور بودن. آیا بدترین نوع مغرور بودن را میدانید؟ بدترین نوع غرور، غروری است که از جهل و نادانی میآید. تحمل کردن فرد باهوش و متکبر شدنی است اما کنار آمدن با فردی نادان و مغرور کار سختی است.
۷. بدون اینکه احمق به نظر برسید، شوخ طبع باشید
بین احمق بودن و شوخ بودن تفاوت بزرگی وجود دارد. در رهبری یاد میگیریم که شوخ طبعی خوب است اما احمقانه رفتار کردن خوب نیست. فرد سرگرم کنندهای باشید اما از حد و حدود نگذرید.
اصول و قوانین اساسی رهبری
همهی رهبران باید قوانین اساسی رهبری را یاد بگیرند تا بتوانند از آنها برای بهره وری و سازندگی استفاده کنند:
قانون کاشت و برداشت
هر چه بکارید، همان را درو میکنید. طور دیگری بگویم: برای اینکه برداشت کنید، باید چیزی بکارید. همه باید در یکی از این دو چیز خوب عمل کنند: کاشت در بهار یا التماس در پاییز. برای اینکه شایستهی برداشت محصول شوید باید بذر را بکارید، در تابستان از آن مراقبت کرده و سپس با دقت آن را برداشت کنید. بقیه قانون کاشت و برداشت این است: اگر خوب بکارید، خوب برداشت میکنید و اگر بد بکارید، بد برداشت خواهید کرد. نمیتوانید بد بکاید و انتظار برداشت خوب داشته باشید. نمیتوانید به امید گل، علف هرز بکارید. این قانون به هر دو روش مثبت و منفی عمل میکند.
در این قانون چیزهای دیگری هم وجود دارد: شما فقط چیزی که کاشتهاید را برداشت نمیکنید. بلکه شما بیشتر از کاشتههایتان برداشت خواهید کرد. درک این مسئله بسیار مهم است. این قانون نیز به دو روش مثبت و منفی عمل میکند. پیامبری قدیمی گفته است:« اگر بذر شما باد است، باد درو نمیکنید، شما گردباد را برداشت خواهید کرد.» مثلا اگر یک مشت بذر ذرت بکارید، همان یک مشت ذرت را برداشت میکنید؟ مطمئنا چندین برابر برداشت خواهید کرد. دلیل کاشتن، افزایش پیدا کردن است.
کلید بعدی در قانون کاشت و برداشت این است: بعضی اوقات اصلا عملی نمیشود. کشاورز در بهارذرت میکارد، در تمام تابستان از آن مراقبت میکند. او مردی محترم است، خانوادهاش را دوست دارد و شهروند خوبی است. اما روز قبل از برداشت محصول، طوفان به پا میشود و ذرتهای او را از بین میبرد. بنابراین این بار تلاشش به ثمر ننشسته است، حالا کشاورز باید چه کار کند؟
او باید تصمیم بگیرد که آیا آن کار را دوباره انجام میدهد یا نه. آیا در بهار بعدی شانس بهتری خواهیم داشت؟ هیچ تضمینی نیست اما احتمالات خوبی وجود دارد.
قانون میانگین
اگر کاری را اغلب و به اندازه کافی انجام دهید، نتایج نسبی بدست میآورید. زمانی که آن را درک کنید، جهان مال شما خواهد شد.
بیایید بگوییم که شما تازه شروع به فروش کردهاید و با ۱۰ نفر صحبت میکنید، اما فقط یک نفر جوابتان را میدهد. این آغازی برای یک نسبیت است. با ۱۰ نفر صحبت کنید، ۹ نفر میگویند:« نه» و یک نفر میگوید:« بله، من محصول شما را میخرم.» ممکن است کسی بگوید:« اینکه از ۱۰ نفر ۱ نفر جوابتان را بدهد به نظر خوب نمیآید.» خب، بخاطر این است که شما تازه شروع کردهاید.
این اتفاقی است که برای قانون میانگین رخ میدهد: زمانی که شروع شود، دیگر تمایل به ادامه دادن دارد. اگر با ۱۰ نفر صحبت کنید و یکی مجذوبتان شود، این شانس وجود دارد که اگر با ۱۰ نفر دیگر هم صحبت کنید ۱ نفر دیگر هم بدست آورید. مسئله این است که در اینجا لازم نیست شما فوقالعاده و بی نقص باشید. تنها کاری که باید انجام بدهید درک کامل این قانون است.
حتی اگر از بین ۱۰ نفر یک نفر را بدست آورید، یعنی الان میتوانید با دیگران رقابت کنید. اگر مدت زمان بیشتری را به این کار مشغول شوید، میتوانید از ده نفر نه نفر را مجذوب محصول خود کنید. اگرچه من تازه کار را شروع کردهام اما به شما میگویم که اگر یک مسابقه برگزار کنیم، من شما را شکست خواهم داد، شما میگویید چطور ممکن است کسی که تازهکار است مرا شکست بدهد؟ جواب سوال بسیار ساده است. اگر ما یک مسابقه ۳۰ یا ۶۰ روزه برگزار کنیم، در حالیکه شما با ۱۰ نفر صحبت میکنید و ۹ نفر را بدست میآورید و من با ۱۰۰ مشتری صحبت میکنم و ۱۰ نفر را بدست میآورم و اینگونه برنده خواهم شد، هوشمندانه نیست؟
اگر تازهکار باشم این کار را انجام میدهم: اگر در استعداد کمبود دارم، سعی میکنم تا در تعداد ارقام جبرانش کنم. هنگامی که مهارتهایم افزایش پیدا میکند، لازم نیست برای بدست آوردن ۱۰ نفر با ۱۰۰ مشتری صحبت کنم. زمانی که قانون را درک کنید، این شانس وجود دارد که نسبیت به نفع شما عمل کند. قانون میانگین به شما به عنوان یک رهبر در حرفه شغلی، در حرفه فروش و در هر نوع حرفه دیگری کمک خواهد کرد.
قانون ۲۰/۸۰
یک قانون رهبری قدیمی وجود دارد و میگوید ۲۰ درصد از مردم ۸۰ درصد از کار را انجام میدهند و ۸۰ درصد بقیه ۲۰ درصد کار میکنند. این چیزی نیست که شما بتوانید آن را تغییر داده و یا مجددا تنظیمش کنید. این مسئلهی مهمی است و نمیتوانید آن را دست کم بگیرید. این قوانین فقط چیزهایی هستند که شما با آنها کار میکنید. چطور با قانون ۲۰/۸۰ کار میکنید؟
این کارهایی است که باید انجام دهید: بخشی از آن مدیریت زمان است. شما فقط میتوانید ۲۰ درصد از وقتتان را برای آن ۸۰ درصد صرف کنید چون آنها فقط ۲۰ درصد تولید میکنند. حال میتوانید ۸۰ درصد از وقتتان را صرف ۲۰ درصد از افرادتان که ۸۰ درصد نتیجه بدست میآورند کنید. اما این کشش در جهت مخالف است. حدس بزنید چه کسانی ۸۰ درصد وقت شما را میخواهند؟ گروه اشتباه.
این سوال اخلاقی نیست. این کار کردن با گروه اشتباه است که در آینده بهره وری و اثربخشی تجارت شما را کاهش میدهد. شما میتوانید به طور فردی با ۲۰ درصد کار کنید. اما برای کار در یک گروه مجبورید با ۸۰ درصد مابقی نیز تعامل داشته باشید. یادآوری میکنم، ۸۰ درصد از وقتتان را به ۲۰ درصد از افراد مفید گروه اختصاص دهید.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید