در بخش اول روایتی از قبل برنامه نویس شدنم و در بخش دوم یادگیری React را توضیح دادم.این بخش آخرین بخش از روند یادگیری من از برنامه نویسی است.لطفا تا پایان این مقاله از سری مقالات وبسایت راکت همراه من باشید.
بهترین چیزها زمانی فرا میرسند که شما انتظار ندارید
من برای نیمهی اول سال ۲۰۲۰ برنامهای داشتم تا بتوانم شغلی پیدا کنم. میخواستم پروژهها و وبسایتهای عالی بیشتری برای مصاحبهی شغلی آماده کنم و با پنجاه شرکت در محل زندگی خودم ارتباط برقرار کنم.
تصمیم گرفتم که پیشنهاد کار را از سازمانی که در آن کارآموزی خود را انجام داده بودم رد کنم، چون میخواستم بدون جابجایی در محل زندگی خودم شغلی پیدا کنم. اما به این معنا نیست که ارتباطم را به کل با آنها قطع کنم. ما هنوز هم در اینستاگرام حرف میزنیم.
هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن وجود داشت و میدانستم که این کار به فداکاری بیشتری نسبت به گذشته نیاز دارد. در حین گشت و گذار در اینستاگرام بودم که تبلیغ یک شرکت نرمافزاری را دیدم. من معمولا تبلیغات مشابهی دریافت میکنم، اما اغلب ﺁنها از محل زندگیام دور هستند. پس به پروفایل آنها نگاه کردم و دیدم که در یک شهر هستیم.
لیست کارفرمایان بالقوهی خود را بررسی کردم و این شرکت در فهرست من وجود نداشت، زیرا من هرگز دربارهی آنها نشنیده بودم. پروفایل و وبسایت ﺁنها جالب به نظر میرسید و من یک پیام کوتاه برای ﺁنها نوشتم که از ظاهرشان خوشم میﺁید.
پشت سرهم چند پیام را برای آنها ارسال کردم و دیدم که به دنبال یک توسعه دهندهی پرشور هستند و من هم به دنبال شرکتی با فرهنگ مدرن و محیطی عالی هستم. پس جلسه ای ترتیب دادیم که بتوانیم با یکدیگر آشنا شویم.
وقتی که وارد شرکت شدم، فورا احساس کردم که فضای خوبی دارد و مورد استقبال یکی از مالکین قرار گرفتم. ما نشستیم و صحبتهای زیادی دربارهی کدنویسی کردیم.
خیلی خوشحال بودم که دوباره با کسی صحبت میکنم که مثل من مشتاق برنامه نویسی است. مالک دیگر وارد شد و شروع به صحبت کرد. من هم آنها و هم رویکرد آنها به کارهای مدرن را دوست داشتم.
این همیشه برای من یک عامل کلیدی برای پیدا کردن یک شغل جدید بود. من همیشه میخواستم در شرکتی با سلسله مراتبی مسطح، فرهنگ کاری مدرن، فناوریهای جدید و افرادی کار کنم که میخواستند مانند من پیشرفت کنند. به نظر میرسید که میتوانم ﺁن ارزشها را در ﺁنجا پیدا کنم. آنها روزی را برنامهریزی کردند تا نحوهی کار کردن خودشان را به من نشان دهند.
جالب اینجا بود که دو شرکت دیگری که من میخواستم دورهی کارآموزی را در آنجا سپری کنم به من ایمیل زدند که برای یک کار آزمایشی یک روزه آماده هستند. من با ﺁنها موافقت کردم و سه روز وقت داشتم که سه شرکت مختلف را در یک هفته بشناسم.
در یک قدمی کار جدید
اولین روز کاری آزمایشی خودم را با اظطراب و عصبانیت شروع کردم و یکی از مالکان با من در مورد پروژهی فعلیشان برای ساختن یک تنظیم کنندهی سایبان صحبت کرد. من از آن همه اطلاعات گیج شده بودم، ولی خوشحال بودم که میتوانم بعضی از چیزها را درک کنم. ﺁنها با React و همچنین در قسمت فرانت-اند کار میکردند که من واقعا ﺁن را دوست داشتم.
من با توسعه دهندگان فرانت-اند، توسعه دهندگان بک-اند، طراحان و کارآموزان صحبت کردم و همچنین نگاهی به کارهای آنها انداختم. همهی ﺁنها انسانهای خیلی خوبی بودند و به این ماجراجویی طولانی من احترام میگذاشتند و از این بابت خیلی قدردان بودم.
یکی دیگر از کارهای آزمایشی در یک سازمان تجارت الکترونیکی و دیگری در سازمانی بود که کارشان ساخت وبسایتها و انجام دادن بازاریابی آنلاین بود. همچنین افراد بزرگی را در ﺁنجا ملاقات کردم و میدانستم که میتوانم چیزهای زیادی هم یاد بگیرم، ولی هیچکدام از آنها چیزی که به دنبالش بودم را نداشتند. بنابراین تصمیم گرفتم که به دنبال اولین شرکتی بروم که به طور تصادفی در اینستاگرام پیدا کردم و سپس به یکی از مالکانی که احتمال میدادم مرا استخدام کند پیام دادم و حدسم درست بود، او پیشنهاد مرا قبول کرد.
تمام این قضایا آنقدر سریع و نسبتا آسان پیش رفته بودند که حتی نمیتوانستم تصور کنم. یکی از مزیتهای مهم این بود که آنها میتوانستند با نگاه کردن به اینستاگرامم متوجه جدی بودنم در کار بشوند. این یکی از دلایلی است که هیچوقت فرم درخواست پر نکردم.
اما هنوز رسمی نبود. ما مجبور شدیم یه سری کاغذ بازی مثل تعیین دستمزد و از این مدل چیزها را ترتیب بدهیم. این روند تا دو هفته به طول انجامید و باعث شد که نتوانم از شدت هیجان به درستی بخوابم.
من انتظارات، رزومه و یک نامهی انگیزشی را برای آنها ارسال کردم تا تاثیر عمیقتری بر آنها بگذارم. چند روز گذشت و بسیار مضطرب و عصبی بودم. بعد از یک سال کار سخت و اختصاصی، خیلی به هدف اصلیام یعنی شغل توسعه دهنده نزدیک شده بودم. به جای اینکه با دوستانم وقت بگذرانم، صبح زود قبل از شروع کار، شبها، آخر هفتهها و بعدازظهرها کار کرده بودم. در این راه فداکاریهای زیادی کرده بودم و اقدامات خودم را در جهت رسیدن به آن هدف متمرکز کردم.
یک سال بعد اینجا بودم و شغلی که میخواستم را بدون استرس درخواست، رد کردن و انجام مصاحبهی کاری به دست آوردم.
تماسی که همه چیز را تغییر داد
چند روز بعد از اینکه مدارکم را فرستادم، تماسی دریافت کردم. روز دوشنبه بود که بهعنوان یک تکنسین برق مشغول به کار بودم.
آیا آنها پیشنهاد مرا رد کرده بودند؟ آیا درخواست آن دستمزد خیلی بالا بود؟ آیا شخصی دیگر را پیدا کرده بودند؟ تمام این سوالات از ذهنم گذشت. یکی از مالکین با من صحبت کرد و به من گفت که ﺁنها میتوانند انتظارات مرا برﺁورده کنند و میخواهند مرا در ژوئیه ۲۰۲۰ بهعنوان یک توسعه دهندهی فرانت-اند استخدام کنند. و بالاخره این اتفاق افتاد و من نتوانستم در طول آن تماس جز تشکر چیز زیادی بگم و احساس فوقالعادهای داشتم که سرانجام این فداکاریها به نتیجه رسید. البته هنوز هم چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد و این تازه شروع همه چیز است.
در حال حاضر ﺁوریل ۲۰۲۰ است و من مشغول افزایش مهارتهایم در React و ﺁماده کردن خودم برای ﺁن شغل هستم. من به یادگیری بیشتر درباره الگوریتمها، جاوااسکریپت پیشرفته و ابزارهایی مانند git در سطح حرفهای نگاهی عمیقتر خواهم داشت. فکر میکنم بیش از این نمیتوانم خودم را آمادهتر کنم، چون یادگیری واقعی زمانی اتفاق میافتد که من در آنجا مشغول به کار کردن شوم. افراد دیگری هم هستند که با کشمکش و استرس بیشتری نسبت به من رو به رو میشوند، اما این خوب است. من برای آنها احترام زیادی قائل هستم.
دلایل اینکه چرا مجبور نبودم یک فرم درخواست بنویسم
دلیل شماره یک، حساب اینستاگرام من بود. از طریق پستها و فعالیتهای خود در ﺁنجا، توانستم نشان بدهم که چقدر در یادگیری و گرفتن کار جدی بودم. یکی دیگر از اتفاقهای جالب این بود که کارفرما قادر بود تمام چیزهایی که یاد گرفته بودم و کارهایی که انجام داده بودم را ببیند، چون همهی آنها را به اشتراک گذاشته بودم. همچنین خوش شانس بودم که از طریق اینستاگرام با این شرکت ﺁشنا شدم و اصلا مجبور نبودم با ﺁنها تماس برقرار کنم. بنابراین، من به همه توصیه میکنم که نوعی حساب رسانهای اجتماعی ایجاد کنند. این یک سلاح قدرتمند است که شما را از اکثریت جدا میکند.
دلیل دیگری که من این شغل را به دست آوردم این بود که به طور جدی در راستای آن هدف کار میکردم. به عبارت دیگر، من روی کارهایم برای رسیدن به یک شغل تمرکز کردم. وقتی افکار و اعمالتان را به هدفی خاص متمرکز میکنید، شانس شما بیشتر میشود.
یکی از بهترین توصیههایی که میتوانم به شما ارائه دهم ایجاد یک حساب رسانههای اجتماعی است که بتوانید در هنگام کدنویسی، محتوای خود را به اشتراک بگذارید. برای مثال، وبلاگی را راهاندازی کنید که بتوانید مقالات کوچکی از آموختههای خود را در آن منتشر کنید. در اینستاگرام یا توییتر پست قرار دهید و یا فیلمهایی در مورد بینش شما نسبت به کدنویسی را در یوتیوب به اشتراک بگذارید.
اصلا مهم نیست که تازهکار هستید یا چند سال تجربه دارید. یادگیری برنامه نویسی را نسبت به جمع آوری مطالب در اولویت قرار دهید. عاقلانه نیست که ۲۰ ساعت در هفته را صرف جمع کردن محتوا کنید و فقط سه ساعت را به کدنویسی اختصاص دهید. این کار را طوری انجام دهید که روزانه ۳۰ دقیقه از وقت شما را بگیرد.
از موقعیتی که در آن هستید خجالت نکشید. شما به یک شبکهی جهانی از سایر توسعه دهندگان فوقالعاده دعوت خواهید شد.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید