تمام چیزهایی که در زندگی میبینیم، محصولات جانبی اتفاقات درونی ما هستند. این موضوع یک مثال خیلی خوب از ورودی و خروجی است. افکاری که در ذهن قدرتمند خود پرورش میدهیم، زندگی ما را به نوعی شکل میدهند. البته مواردی همچون محیط و افراد پیرامونمان نیز بر زندگی ما تاثیرگذار خواهند بود. اما بیشتر آن تنها محصولاتی جانبی از ذهنمان هستند.
ما به همان چیزی تبدیل میشویم که به آن فکر میکنیم. من واقعاً به این گفته اعتقاد دارم. در واقع از این جمله در زندگیام استفاده کردم و توانستم نتایج مطلوبی را بدست آورم. تا آنجا که به یاد دارم، زندگیام پر از دشواری بوده است. ابتدا در یک مدرسه خصوصی مشغول تحصیل شدم، سپس به یک مدرسه دولتی انتقالی گرفتم و دوباره چند سال بعد به یک مدرسه خصوصی دیگر رفتم. در دبیرستان تمام امکانات برایم فراهم بود اما در دانشگاه هیچکدام از آن امکانات را نداشتم. خانوادهام حتی نمیتوانستند شهریه دانشگاه را پرداخت کنند. به همین خاطر مجبور شدم به عنوان یک فوتبالیست بیشتر کار کرده و در عین حال نمرات بالای خود را حفظ کنم.
واقعاً چه کاری از دستم برمیآمد؟ روزی دو بار در زمین فوتبال تمرین میکردم و سپس به کتابخانه میرفتم و درس میخواندم. توانایی خرید کتابهای درسی را نداشتم، برای همین مجبور بودم مطالب را در دفترچه خود یادداشت کنم.
همه چیز از درون خودتان شروع میشود. تنها تفاوت من و دیگران در طرز تفکراتمان بود. کتاب نداشتن میتواند بهانهی خوبی برای شکست و ترک تحصیل باشد اما من راه دیگری را در پیش گرفتم و سعی کردم اهداف خود را به حقیقت برسانم.
من به طور تمام وقت در یک شغل غیرفنی مشغول به کار بودم، به همین خاطر قصد داشتم اولین شغل توسعه دهندگی خود را طی 1 سال بدست آورم. شاید باورتان نشود اما من توانستم در 6 ماه به این هدف دست پیدا کنم. به خودتان باور داشته باشید و کارهای لازم را برای رسیدن به اهداف انجام دهید. مطمئناً کسی از سختیهای رسیدن به قله اورست خوشش نمیآید اما افراد زیادی قله را برای دیدن منظرهی آن فتح میکنند. همین مسئله در مورد یک توسعه دهنده نرمافزار نیز صدق میکند. شما قطعاً در این مسیر شکست میخورید و از دیگران جواب رد میشنوید اما بالاخره یک نفر شما را قبول خواهد کرد. تمام آرزوهای ما در اختیارمان قرار دارد، بنابراین باید برای رسیدن به آنها تلاش کنیم.
مراقب خودتان باشید
به جای وسواس به خرج دادن، باید روی خودتان تمرکز کنید. چیزی به نام بینقص وجود ندارد. در این سفر با ناامیدیها، مشکلات و خستگیهای زیادی مواجه خواهید شد. من نتواستم امنیت شغلی را در اولین حرفه توسعه دهندگی خود حس کنم. در آن شغل با 8 مهندس علوم کامپیوتر مشغول کار بودم. در آنجا خیلی احساس کوچکی میکردم زیرا آنها کارهای خود را به بهترین شکل انجام میدادند.
در 3 سال ابتدایی مجبور بودم با احساسات و افکار منفی کنار بیایم. بارها به تسلیم شدن فکر کردم اما همچنان ادامه دادم. چند روز از کار کردن دست کشیدم و برای استراحت کردن به خودم زمان دادم. داشتن سکوت و آرامش به من کمک کرد تا به دیدگاه بزرگتری دست پیدا کنم. شاید سختی میکشیدم اما اهمیتی نداشت. این دشواریها بخشی از مسیر رسیدن به اهدافم بودند. خوب بودن همکارانم به معنای بد بودن من نیست. آنها حرفه خود را زودتر شروع کردند و به همین خاطر در سطح بالاتری قرار دارند. هرگز نباید سطح تواناییهای خود را با سطح تواناییهای یک شخص حرفهای مقایسه کنید.
از مقایسه کردن دست بردارید. اینکه دیگران چه فکری میکنند، اصلاً مهم نیست. روی تقویت کردن مهارتها و پیشرفت خودتان تمرکز کنید. مبتدی بودن خود را بپذیرید زیرا همه یک روزی از این جایگاه شروع کردهاند. در صورت نیاز باید از دیگران درخواست کمک کنید.
آن 3 سال بهترین دوران برای یک توسعه دهنده مبتدی بود زیرا با 9 توسعه دهنده ماهر دیگر در یک اتاق بودم. ضعیف بودن من بدین معنا بود که میتوانستم تجربههای زیادی را با کار کردن در کنار آنها بدست آورم. شاید این اتفاق در آن بازه زمانی برایم ترسناک بوده اما حالا متوجه میشوم که به کمک همان افراد توانستم به یک توسعه دهنده خوب تبدیل شوم.
واقعبین باشید
تعیین اهداف و تنظیم برنامهها باید به طور واقعبینانه صورت گیرد. شغل پیدا کردن در 3 ماه کار غیرممکنی نیست، اما مطمئناً دشوار خواهد بود. بسیاری از توسعه دهندگان مبتدی، با چند بار شکست خوردن احساس ناامیدی میکنند و حتی این حرفه را کنار میگذارند. متاسفانه پیدا کردن شغل به همین آسانی نیست.
وارد شدن به این حرفه دشوار است و همین باعث خاص شدن آن میشود. زندگی نیز ساده است اما ما همیشه به دنبال پیچیده کردن آن هستیم. من با برنامهریزی وارد این عرصه شدم و با خودم فکر کردم که برای پیشرفت به حداقل یک سال زمان احتیاج خواهم داشت. در یک شغل تمام وقت مشغول به کار بودم، بنابراین زمان آزادی برای مطالعه نداشتم.
از اینکه در یک سال شاهد پیشرفت نباشم، ناراحت نمیشدم زیرا باور داشتم که باید به تلاش کردن ادامه دهم. رد شدن در مصاحبههای شغلی برای من اهمیت نداشت. در مصاحبههای بسیاری شرکت کردم و اکثر آنها مرا رد کردند. میخواستم یک توسعه دهنده وب باشم، بنابراین پشته من شامل HTML، CSS، Bootstrap، Javascript و PHP میشد.
بدست آوردن اولین شغل میتواند دشوار باشد زیرا بیشتر شرکتها افراد دارای سابقه کار را ترجیح میدهند. با این حال شرکتهایی نیز وجود دارد که حاضر به سرمایهگذاری روی توسعه دهندگان خودآموخته هستند. من جاوا اسکریپت را خیلی دوست داشتم. به همین خاطر بعد از قبول شدن در اولین شغلم، روی این زبان و فریمورکهای مربوط به آن تمرکز کردم. پس از 4 سال میتوانستم آینده خود را به عنوان یک توسعه دهنده Fullstack ببینم.
در کارهای خود واقعبین باشید. چون فکر میکردم که در 12 ماه به اولین شغل خود میرسم، بدین معنا نیست که باید بعد از 1 سال درخواست شغل دهم. شاید این اهداف واقعی باشند اما من هر روز با سختکوشی به دنبال بهتر شدن هستم. با پیروی کردن از یک مدل ساده توانستم به آن اهداف دست پیدا کنم. برای اینکه وظایف و اهداف خود را به وضوح ببینید، باید آنها را به بخشهای کوچکتری تقسیم کنید.
باهوش باشید
یکی از بهترین مهارتها در دنیای مدرن ما، باهوش بودن است. ما باید بتوانیم مسائل مهم را از هم متمایز کنیم. مردم همیشه عاشق صحبت کردن بودهاند بنابراین زمان مناسب برای گوش دادن یا نادیده گرفتن آنها یک مهارت بسیار ارزشمند محسوب میشود. باهوش باشید و فقط به باورهای دیگران گوش ندهید.
والدین و معلمان به ما خوب و بد را آموختند. آنها بایدها و نبایدها را به ما گوشزد کردند. از زمانی که کودک بودهایم، این برنامهها روی افکار ما تاثیر گذاشته است. کسانی که این قوانین را وضع کردهاند، از ما بهتر نیستند. این دستورالعملها تنها عقاید آنهاست، بنابراین پیروی کردن یا نکردن از آن بر عهده خود ماست.
به سخنان آنها گوش دهید و صحت آن را به خوبی بررسی کنید. برای پی بردن به منطقی بودن یک حرف باید آن را زیر سوال برده و تشریح کنید. آیا عقاید آنها با اصول شما مطابقت دارد؟ با این روش میتوانید خودتان را از دیگران جدا کرده و کارهای درست را انجام دهید. بسیاری از مردم بدون فکر کردن و در نظر گرفتن منافع خود، کارهای دیگران را تقلید میکنند و در همان مسیری گام برمیدارند که دیگران میروند.
امروزه توسعه دهندگان زیادی در مورد بهترین زبان برنامه نویسی با یکدیگر بحث میکنند. ما باید زبانهای برنامه نویسی را به چشم یک ابزار ببینیم؛ در غیراینصورت نمیتوانیم به نحوه کارکرد سیستم پی ببریم. به عنوان مثال یک نجار نمیگوید که چکش از پیچ گوشتی بهتر است زیرا هر کدام از آنها اهداف خاص خود را دارند. همه چیز به شخصی بستگی دارد که از آن استفاده میکند.
برای توسعه بخشیدن اپلیکیشنهای موبایل میتوانید از Java، Swift، React Native و غیره استفاده کنید. برای ساختن نرمافزارها نیز زبانهایی مثل Java، PHP، Python، C++، C و حتی Javascript بکار گرفته میشود. ابتدا هدف خود را مشخص کرده و سپس ابزار لازم را انتخاب کنید. موارد موجود در پشته شما باید مکمل یکدیگر باشند و به بهبود مهارتهای شما کمک کنند.
به عنوان مثال ابتدا در زمینه Frontend مشغول به کار شدم. به همین خاطر زبان جاوا اسکریپت را انتخاب کردم. بعد از مدتی به سراغ فریمورک React رفتم. در مسیر تبدیل شدن به یک توسعه دهنده Fullstack از MongoDB، NodeJS و Express استفاده کردم. در آخر نیز برای تکمیل کردن این روند به سراغ TypeScript رفتم.
فرد باهوشی باشید. فقط به گفتههای دیگران گوش ندهید. اکثر آنها هوشیار نیستند بنابراین شما آگاهانه زندگی کنید. مسئولیت اعمال و تصمیمات خود را بر عهده بگیرید. این زندگی شماست و کنترل آن نیز تماماً در اختیارتان قرار دارد؛ بنابراین به روش دلخواه خود زندگی کنید.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید