آخرين باري كه يك طراحي با تجربه كاربري عالي براي يك برنامه شركتي ساختيد، كي بود؟ براي بيشتر ما (اگر همه ما نباشد) جواب، "هرگز" است. هميشه مسالهاي وجود دارد كه ما اگر زمانش را داشتيم، زمان طراحي برنامههاي شركتي، ميخواستيم به گذشته برگرديم و آنرا درست كنيم.
و بياييد صادق باشيم: بينقص بودن هدف بسيار بالايي براي هر تيم توسعهدهنده است كه به آن برسند، مخصوصا هنگام ساختن برنامههايي كه شركتها براي فعاليتهاي روزانه خود به آن نياز دارند.
اما هدفگذاري براي يك تجربه كاربر بينقص هربار ارزشمند است. چرا؟ چون نتايج تحقيقات نشان ميدهد، هر 1 دلاري كه بر روي تجربه كاربر سرمايهگذاري شود، 100 دلار را به شما برميگرداند، و 90% كاربران، از استفاده از يك برنامه به دليل عملكرد ضعيف، دست ميكشند. (ساير مشكلاتي كه به حفظ رتبه برنامه آسيب ميزند: شامل تبليغاتهاي زياد و زمان بارگذاري كند میباشد، كه آنها را در زماني ديگر مورد بحث قرار ميدهيم.)
هدفگذاري براي بهترين تجربه كاربري كه تيم شما توانايي آنرا دارد، به خاطر برنامه و كاربرانش، ضروري است. و بهترين روش براي انجام اين كار، درك بزرگترين چالشهاي پيش روي شما و فهميدن نحوه رفع آنها است.
در اينجا سه مورد از بزرگترين چالشها براي شروع ذكر شده است:
چالش شماره 1. برطرف كردن نياز كاربران
زماني كه شما يك برنامه شركتي طراحي ميكنيد، تمركز بر روي جلوههاي زيبايي شناختي و ويژگيهاي خيره كننده، به جاي يك جلوه بصري سازگار با تجربه كاربر، ساده است.
اما باوجود اهميت اينكه ظاهر خوب مهم است (مخصوصا با وجود تجربه كاربري براي برنامههايي كه توسط برندهايي كه حاضر هستند براي مدرنترين و به مدترين طراحيها، هزينه بپردازند.)، نبايد تمركز اصلي بر روي آن باشد.
شما ميخواهيد كه كاربران از جستوجو در برنامه و خوشایندي آن از نظر زيبايي، لذت ببرند، اما به ياد داشتن اولويت كاربردي بودن و عملكرد، حياتي است. كاربران ممكن است در طول هفته ساعتها با برنامه در تعامل باشند، چه يك CRM، يا يك سيستم پرداخت قبوض يا هرچيز ديگر باشد.
"بخشي از دستيابي به عملكردي چشمگير، به اين معني است كه به كاربران چيزي را كه به آن نياز دارند به جاي چيزي كه ميخواهند، ارائه دهيد."
و بخشي از رسيدن به عملكردي چشمگير، به اين معني است كه به كاربران چيزي را كه به آن نياز دارند به جاي چيزي كه ميخواهند، ارائه دهيد.
صحبت با كاربران موجود يا آيندهنگر، درمورد مواردي كه ميخواهند در محصول نهايي ببينند، در ابتداي طراحي يك برنامه شركتي، فكر خوبي است. آنها به شما نكات خوبي جهت كمك به اطلاعات موثر شركتي، و شناسايي مواردي كه آنها آن را نميخواهند ارائه دهند، اما درعينحال ميتوانند ويژگيهايي را كه جذاب به نظر ميرسد اما ممكن است تنها بیهوده باشند نيز پيشنهاد دهند.
پس، چگونه ميتوانيد اين مشكل را رفع كنيد؟ با آناليز كردن رفتار كاربر و تعيين اينكه كدام يك از كاركردها ثابت ميكند كه بيشترين نفع را دارد يا در زمان آزمايش ميداني وجود آن ضروري است.
- در ابتدا كاربران را براي امتحان كردن برنامه دعوت كنيد و به آنها ليستي از عمليات براي انجام دادن ارائه كنيد. آنها از كدام ويژگيها بيشتر استفاده ميكنند؟ در هنگام رفع نيازشان از كدام كاركردها غافل ميشوند؟
- برنامه را با كاربراني داراي پسزمينهها يا دپارتمانهای مختلف آزمايش كنيد تا ببينيد برنامه تا چهاندازه با آنهايي كه لزوما از برنامهاي مشابه استفاده نكردهاند، سازگار است. آيا راهبري برا آنها سريع و ساده است؟ آيا آنها نحوه يافتن موقعيت ويژگيهاي بهخصوصي را ميتوانند درك كنند؟
- درمورد اينكه طراحي شركتي چگونه بر روي تجربه كاربر تاثير ميگذارد سوال بپرسيد. آيا رنگهاي داشبورد طرح شركتي زيادي جيغ هستند و چشم را اذيت ميكنند؟ طرح و محل قرارگيري دكمه عملكرد و راهبري روان به همراه دارد؟ سعي كنيد راهي براي ارائه چشمگير اما بدون حواسپرتي برنامه، بيابيد.
چالش شماره 2. غرور را به جاي تجربه كاربر خوب در اولويت قرار دهيد
بر اساس اين پست، نوشته شده توسط Suzanne Scacca، يك مهارت قوي از جهت تجربه كاربر "گردآوري بازخورد" است. و اين نكته كاملا درست است: پذيراي بازخورد بودن، زماني كه سعي در طراحي برنامههاي بر پایه سرويس ابري SaaS باكيفيت باشيد، ضروري است. اما اين كار هميشه آسان نيست.
بهترين محصولات طراحيشده بر اساس SaaS بر اساس درك اهداف كاربران، ساخته شدهاند. اين امر به معني اعمال آزمايشهاي همه جانبه و دعوت كاربران براي نشان دادن مشكلاتي كه در مسير مشكلساز خواهند شد، ميباشد. همين امر درمورد زماني كه بر روي طراحي وب بر پايه SaaS يا محصولات SaaS براي كسبوكارهاي كوچك، صدق ميكند.
"بهترين محصولات SaaS برپايه درك اهداف كاربر، مشكلاتي كه براي كاربران بوجود آمده است و انتظارات آنها ساخته شدهاند."
اما ساختن برنامههاي شركتي كار دشواري است. و بسيار كار و زحمت دارد. و تقريبا بسيار سخت ميتوانيد از كسي بشنويد كه اين امر درست نيست.
شما ممكن است حس كنيد مشكلاتي كه ذكر ميشوند "خيلي مهم نيستند" يا "خيلي بر روي عملكرد تاثير نميگذارد". و اگر كاربران بتوانند، راهي ديگر بيابند كه اندكي زمان انجام دادن عمليات را زياد ميكند، پس در اينجا چه مشكلي وجود دارد؟
متاسفانه، شما غرور خود را نسبت به كيفيت محصول در اولويت قرار دادهايد. و استانداردهاي تجربه كاربر براي برنامههاي شركتي بر روي تصميم كاربران جايگزيني آن با موردي ديگر تاثير ميگذارد. داشتن عناصر طراحيهاي مشكلدار و خام در نسخه نهايي برنامه تنها به اين دليل كه نميخواهيد آنها را رفع كنيد، اشتباهي بزرگ است و ميتواند هزينه بردار باشد.
چگونه ميتوانيد اين مشكل را رفع كنيد؟
- بدانيد كه ساختن بهترين برنامههاي شركتي با قويترين تجربه كاربري كه شما در توان آن هستيد، تلاشي پياپي و متمادي است. از همان لحظه شروع، به خود (و تيمتان) بگوييد كه شما در همان بار اول موفق نميشويد.
- همكاري و ارتباط شفاف در تيم خود را تشويق كنيد، تا مطمئن شويد هيچكس درمورد بيان مشكلات قبل از اينكه يك كاربر آن را بروز دهد، خجالت نميكشد و يا نميترسد. اين امر در صرفهجويي در زمان همه كمك كرده و ممكن است كلافگي كاربران را كاهش دهد.
- رويكردي ظريف براي طراحي متناسب با تجربه كاربري را امتحان كنيد، كه شامل بازخوردهاي واقعي و سازگاري با تغييرات ضروري بيش از فرآيند سنتي طراحي ميباشد.
به ياد داشته باشيد: اگر يك كاربر با وجهي از برنامه شما درگير است، اين يك فرصت ارزشمند جهت بهبود برنامه بوجود ميآورد، و اين بدين معنا است كه شما اثر بزرگتري بر روي بازار خواهيد داشت.
چالش شماره 3. ارائه انتخابهاي زياد از حد به كاربران
عناصر يك طراحي برنامه خوب چه هستند؟
تمامي عناصر خوب.
بابت اين پاسخ مبهم (و رك بگويم، اعصاب خورد كن) معذرت خواهي ميكنم، اما اين كاملا حقيقت دارد. تجربه كاربر خوب براي برنامههاي شركتي بسته به اين امر است كه به كاربران تمامي مواردي كه جهت تكميل و انجام اهداف مربوط به خودشان به آن نياز دارند (مديريت ارتباطات مشتريان، در راس پرداخت قبوض ماندن و غيره)، ارائه دهيد.
"تجربه كاربر خوب... بسته به اين امر است كه به كاربران تمامي مواردي كه جهت تكميل و انجام اهداف مربوط به خودشان به آن نياز دارند، ارائه دهيد."
به همين دليل است دو راهحلي كه تا كنون آنها را پوشش دادهايم تا اينجا، به اين اندازه اهميت دارد. شما تنها كاركردهاي بسيار كاربردي و ضروري را ميسازيد و از بازخورد كاربر بهره ميبريد. اگر هركدام از اين موارد را انجام ندهيد، ميتوانيد با اين ريسك كه محصولتان با عناصري بيش آنچه كه به آن نياز دارد، انباشته ميشود. و اين منجر به تجربه كاربر ضعيف ميشود.
راهحل شما اين است:
- تمامي مواردي كه به برنامه شركتي اضافه ميكنيد را تائيد كنيد: رفتار كاربر را براي درك اينكه آيا ويژگي و گزينه جديد حقيقتا كاربردي است يا خير، آناليز كنيد.
- شناسايي كنيد كه چرا عناصري كه مورد استفاده قرار نگرفتهاند غير ضروري هستند و سعي كنيد تعيين كنيد كه ميتوانيد آنها را جهت ارائه ارزش بيشتري به كاربر تغيير دهيد يا خير.
- جنبههايي از برنامه را كه تجربه كاربر را بهبود نميبخشد حذف كنيد و مطمئن شويد كه حذف كردن آنها بر روي عملكرد برنامه در جاهاي ديگر اثر نميگذارد.
هر دو كاركرد و عملكرد باكيفيت ميتواند به كاربران در زمينه امكانات غني ياري دهد، اما درصورتي در غلبه بر چالشهاي بالا با شكست مواجه شود كه منجر به تجربه نامناسب و بدي ميشود. از اين نكات پيروي كنيد و براي ارائه استانداردهاي طراحي برپايه تجربه كاربري در برنامههاي شركتي، اقدام كنيد.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید