من فکر میکردم این سرنوشت من است که برای همیشه یک جغد شب باقی بمانم.
من با مزایای زود بیدار شدن و خواب طبق یک روال منظم غریبه نیستم. احتمالاً همهی ما این موضوع را در بعضی از نقاط زندگی خود درک کردهایم. من ترم آخر دانشگاه هستم، بنابراین زندگی من در چند سالِ گذشته یک هرج و مرج مطلق بوده است. بعضی روزها کلاس دارم، روزهای دیگر کار میکنم و در مواقع بسیار کمیابی، چند روز هم وقتم آزاد است. با این شرایط، داشتن یک روال منظم برایم غیرممکن به نظر میرسید.
اما چند ماه پیش، خواندن رمانهای هاروکی موراکامی را شروع کردم. رمان مورد علاقه من "Norwegian Wood" است. من با الهام گرفتن از نوشتههای جذاب این نویسنده، کمی شروع به تحقیق کردم. من این قطعه ارزشمند را در مصاحبهای که در سال ۲۰۰۴ انجام شد پیدا کردم:
« وقتی در حال نوشتن یک رمان هستم، ساعت ۴ صبح بیدار میشوم و پنج تا شش ساعت کار میکنم. بعد از ظهرها ده کیلومتر میدوم یا هزار و پانصد متر شنا میکنم.(یا هر دو را با هم انجام میدهم)
سپس بعد از کمی مطالعه، به موسیقی گوش میدهم. ساعت ۹ شب به رختخواب میروم. من هر روز بدون تغییر، به این روال ادامه میدهم. تکرار، به خودی خود با اهمیت میشود؛ تکرار نوعی هیپنوتیزم کردن است. من خودم را قانع میکنم تا ذهنم را به سطحی عمیق تر ارتقا دهم. اما پای بند ماندن به چنین روالهایی برای مدت طولانی، نیازمند قدرت ذهنی و جسمی میباشد. این بدان معناست که نوشتن یک رمان طولانی، مانند آموزشها و تمرینهای مربوط به بقا است. قدرت بدنی به اندازه حساسیت هنری ضرورت دارد. نکتهای دربارهی نحوه صحبت کردن موراکامی در مورد روال روزانهاش وجود دارد که مرا حیرت زده میکند. این بخش کاملاً مخصوص من است: تکرارِ مسائل به خودی خود مهم میشود و تبدیل به شکلی خیره کننده خواهد شد.»
مسائل خیره کننده از زمان کودکی بخشی از زندگی من بودهاند؛ حسی است که با انتخاب کردن یک عادت برایم به وجود میآید. من خودم را قانع کردم تا کودکی باشم که هر روز صبح دندانهایش را مسواک میزند. خودم را قانع کردم تا با انجام ورزشهای منظم، سالم زندگی کنم. خودم را قانع کردم تا با ایجاد عادتی مثل یادداشت کردن و نویسندگی، بر روی زندگی خود تامل و تفکر کنم.
با دانستن این موضوع که من در گذشته کاری مشابه را انجام دادهام، انگیزهی زیادی میگیرم. من میتوانستم با انجام تمام این کارها به پرندهای سحرگاهی (سحرخیز) تبدیل شوم. در طی ۳ ماه گذشته، من با موفقیت به فردی سحرخیز تبدیل شدهام. ساعت ۹ شب میخوابم و به صورت طبیعی بین ساعت ۵ تا ۵:۳۰ صبح از خواب بیدار میشوم. شاید بعداً زودتر از این بیدار شدن را نیز امتحان کنم اما فعلاً از این روال راضی هستم و نمیخواهم خیلی به خودم فشار وارد کنم. گذشته از این، ۸ ساعت خوابیدن برای سلامتی مفید است، اینطور فکر نمیکنید؟
من چندین بار در زندگیام سعی کردم تا یک فرد سحرخیز باشم و در واقع این اولین باری است که کار کرده است. در اینجا چگونگی روند شگفت زده کردن خودم را به همراه کارهایی که عملی نمیشوند نشان دادهام.
برای زود بیدار شدن، اهداف خود را روشن و واضح کنید
بیدار شدن قبل از تمام اعضای خانواده، واقعا سخت است. اگر دلیلی برای زود بیدار شدن نداشته باشید، این کار را هرگز انجام نخواهید داد. منظور من این نیست که هدفتان باید صبح زود بیدار شدن برای انجام دادن کاری باشد. البته، شما برای انجام دادن کاری که در ذهن دارید زود بیدار میشوید اما شما به هدفی نیاز دارید که از یک وظیفه اساسی سرچشمه گرفته باشد.
من در حال فارغ التحصیل شدن از دانشگاه هستم و قصد دارم مهمترین سالهای زندگی خود را سپری کنم. سالهایی که من هم پول و هم آزادی خواهم داشت. کار کردن در صبح، آسان تر از کار کردن در شب است؛ بنابراین باید عادتهایم را همین حالا تنظیم کنم تا بعداً بتوانم آن زندگی سازنده و تاثیرگذاری که همیشه میخواستم را داشته باشم. ممکن است شما از قبل هدفی را در ذهن داشته باشید، اما اگر ندارید، سعی کنید تا آنالیز ۵ علت را انجام دهید.
برای انجام آنالیز ۵ علت:
۱. بیانیهای برای مشکل ایجاد کنید.
۲. برای پی بردن به علت مشکل، از خود سوالاتی را بپرسید. سپس جوابهای خود را به عنوان بیانیهی بعدی استفاده کنید.
۳. آنقدر علت را از خود بپرسید تا تعداد پرسشهایتان به ۵ و یا بیشتر برسد.
برای مثال:
میخواهم هر روز ساعت ۵ صبح بیدار شوم.
چرا میخواهید هر روز ۵ صبح بیدار شوید؟
من میخواهم وقت بیشتری برای سازنده بودن داشته باشم.
چرا میخواهید سازنده تر باشید؟
میخواهم نوشتن را تمرین کنم
چرا میخواهید نوشتن را تمرین کنید؟
میخواهم کتاب بنویسم.
چرا میخواهید کتاب بنویسید؟
میخواهم کاری خلاقانه انجام دهم.
چرا میخواهید کاری خلاقانه انجام دهید؟
تصور میکنم این بهترین و کارآمدترین کاری است که یک فرد میتواند در شغل خود انجام دهد.
شروع کردن با مشکلی کوچکتر و پیدا کردن علت اصلی به شما کمک میکند درک بهتری از آنچه که واقعاً میخواهید را کسب کنید. به شما کمک میکند تا درک کنید که آیا بیدار شدن، بخشی از راه حل مشکل شما است یا خیر. صبح زود بیدار شدن همیشه چند ساعتی به شما وقت بیشتری برای کار کردن میدهد؛ بازهای از زمان که در آن هیچکس قصد مزاحمت و پرت کردن حواس شما را ندارد. این برای تمام انسانها یکی است. برای من، این بخشِ مهمی از راه حلی برای انجام درست کارهای مورد علاقهام است.
بفهمید که چه چیزی را بدست آورده و چه چیزی را از دست میدهید
وقتی برای اولین بار سعی کردم که زود بیدار شوم، به این فکر نکردم که باید چه چیزی را از دست بدهم. من به این خاطر در تلاشهای قبلی خود شکست میخوردم چون حاضر نبودم از چیزهای لذت بخشی مثل زندگی اجتماعی روزانهام دست بکشم. من بیرون میروم، سپس میگویم که قرار است سحرخیز باشم اما دیر وقت به خانه برمیگردم و در نتیجه صبح هم دیر از خواب بیدار میشوم. وقتی قبول کنید که برای رسیدن به یک هدف بهتر باید چیزهایی را فدا کنید، دیگر سفت چسبیدن به آن چیزها برایتان ارزشی نخواهد داشت. اما بگذارید خوش بین باشیم و از آنچه به دست میآورید شروع کنیم.
چیزی که بدست میآورید
پرنده صبحگاهی بودن بدان معناست که شما هر روز چند ساعت کار میکنید تا هر کاری را که میخواهید انجام دهید. به احتمال زیاد صبح زود کسی برای از بین بردن تمرکز شما بیدار نخواهد بود. شما میتوانید نقاشی کنید، یک کسب و کار راه اندازی کنید و هر آنچه را که میخواهید بنویسید.
قشر جلویی مغز شما بلافاصله پس از بیدار شدن از خواب فعال است و این باعث میشود برای خلاقیت مطلوب باشد. من متوجه شدهام که صبح، خیلی سریعتر از زمانهای دیگری از روز مینویسم. با نگاهی به عادتهای نویسندگان مشهور، متوجه میشویم که بسیاری از آنها نیز این مسئله را فهمیدهاند. اکثر نویسندهها نوشتههای خود را صبح مینویسند.
این یک پیروزی بزرگ است: چند ساعت تنهایی با خلاق ترین خود شما.
چیزی که از دست میدهید
هیچ ناهار رایگانی وجود ندارد. صبح زود بیدار شدن به شما زمان اضافی نمیدهد. شما میتوانید صبح زود بیدار نشوید و در عوض تا دیر وقت کار کنید و کمتر بخوابید که کاملاً ایده بدی است. اگر کمتر بخوابید، یا قادر نخواهید بود صبح زود از خواب بیدار شوید یا دوباره به یک جغد شب تبدیل میشوید یا اینکه در طول روز احساس خواب آلودگی و کسل بودن خواهید کرد.
در واقعیت من از وقتی که زود بیدار شدم، زمان را از دست دادم. من عادت داشتم ۶ ساعت بخوابم و با عجله بیدار شده و به سر کار بروم. من نمیتوانم این کار را وقتی انجام دهم که زود از خواب بیدار میشوم چون دیگر ضرورتی برای زود پا شدن از رختخواب ندارم؛ من ضعیف هستم. پس حالا من ۸ ساعت در روز میخوابم. در غیر این صورت، وسوسههای ماندن در رختخواب بسیار زیاد خواهد بود. من نسبت به گذشته، حدود ۲ ساعت را از دست دادهام اما در طول روز سرحال هستم و احساس آرامش میکنم.
تمام شدن وقت
من کارهایم را ساعت ۵ بعد از ظهر به پایان میرسانم. این بدان معناست که من قبل از خوابیدن، چهار ساعت وقت آزاد دارم. اما چند کار وجود دارد که باید در آن زمان انجام دهم:
. رفت و آمد (۱ ساعت)
. طبخ و خوردن (۱ ساعت)
. ورزش (۱ ساعت)
. استراحت کردن (۱ ساعت)
این کارها ۴ ساعت زمان میبرند. دیگر زمانی برای انجام کارهای دیگر وجود ندارد. البته این فعالیتها همیشه یک ساعت به طول نمیانجامند اما مطمئنم شما منظورم را فهمیدهاید. استراحت کردن برای من بسیار اهمیت دارد. من روشهای زیادی را برای دور زدن آن پیدا کردم اما در آخر کارم به نخوابیدن کشید. من در روزهایی که ورزش نمیکنم، برای حفظ سلامتی خود با دوستانم قرار گذاشته و شام را بیرون میخوریم. هنوز هم زمان محدودی (حدود ۲ ساعت) برای وقت گذراندن با آنها دارم.
به نظر میرسد که من طبق یک عادت زندگی میکنم اما نمیتوانم بگویم همه چیز بد بوده است. توانایی پایبند بودن به این عادت به من نوعی حس منحصر به فرد بودن را میدهد. من قبلاً زندگی بدنسازان را تماشا میکردم و نمیدانم چگونه آنها این کارها را انجام میدهند. تمام آنچه که آنها انجام میدهند خوردن، تمرین و خوابیدن است. اکثر آنها کار دیگری نمیکنند.
اما حالا آنها را درک میکنم. با زندگی طبق عادتی همیشگی، نوعی حس هدف در فرد به وجود خواهد آمد. شما میدانید که باید خودتان را برای آن هدف سر و سامان دهید.
به خودتان هفتهای ۱ روز مرخصی دهید
من فهمیدم که اگر یک روز در هفته از زیر برنامههای خواب خود شانه خالی کنم، باز هم میتوانم آن را برای ۶ روز دیگر حفظ کنم. من سعی کردم هفتهای ۲ یا ۳ شب را دیر بخوابم اما این کار عملی نشد. یک روز دیر خوابیدن به نظر شدنی است. من عاشق این هستم که شب به بیرون بروم، بنابراین یک روز از هفته را (معمولاً جمعه) به خودم اختصاص دادم تا بتوانم بیشتر با دوستان خود وقت بگذرانم و از زندگی لذت ببرم.
اگر احساس میکنید قرار است همچین کاری را انجام دهید، بهتر است برای خود قوانینی را تعیین کنید. شما به راحتی میتوانید درگیر بی نظمیهای زندگی شوید پس مراقب باشید. یک روز از هفته را به خودتان مرخصی دهید، روزی که در آن قادر خواهید بود تا قوانین را شکسته و آنچه را که حس میکنید در حال ضرر زدن به شماست کاهش دهید.
مزایا را با هزینه مقایسه کنید
این دو سوال را از خود بپرسید:
با ساعات صبح چه چیزی را بدست میآورم؟
با زمانهای از دست رفته شب چه چیزهایی را از دست خواهم داد؟
سپس از خود بپرسید:« آیا مزایا از هزینه بالاتر است؟»
اگر بالاتر و ارزشمندتر نباشند، نمیتوانند شما را قانع کنند تا زودتر از خواب بیدار شوید. اما اگر ارزشمندتر باشند، میتوانند به شما در زندگی کمکهای زیادی کنند.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید