این گفته که یک طراحی خوب کاملاً مشخص است، بسیار قدیمی میباشد. من مطمئن هستم که در قرنهای گذشته اینگونه طراحیها اشکال گوناگونی به خودشان گرفتهاند. این موضوع به غذای خوب، موسیقی، معماری، لباس، فلسفه و هر چیز دیگری اشاره دارد.
ما اغلب فراموش میکنیم که ذهن و افکار انسانها آهسته آهسته تغییر میکند و دانشی که ما در مورد رفتارهای انسانی داریم، خیلی در ذهنمان ثابت باقی نخواهند ماند. برای اینکه درک این موضوع را برای شما آسانتر کنم، باید با اصولی هماهنگ شویم که به ما نحوهی طراحی محصولات عالی را یادآوری میکند. ما باید حداقل یک بار در ماه این اصول ریز را مطالعه کنیم تا غرق در طراحی خوب شویم.
جِی نیلسِن میگوید:« ظرفیت مغز انسان از یک سال به سال دیگر تغییر نمیکند. بنابراین بینشی که از مطالعه رفتار انسان بدست میآوریم، برای مدتها در ذهن ما باقی خواهد ماند. چیزی که برای کاربران ۲۰ سال پیش سخت بوده، هنوز هم برای کاربران امروز دشوار است.»
بازخوانی: من را مجبور به فکر کردن نکنید
استیو کروک در سال ۲۰۰۰، پس از شکوفایی "dot-com" یک سری اصول مفید را ارائه داد که تا به امروز ارزشمند و مرتبط بودهاند. حتی پس از نسخه اصلاح شده او، هیچ چیزی تغییر نکرد. شما بعد از دیدن آن نسخه به من خواهید گفت که ظاهر مدرنتر شده و سایت سازمان یافتهتر و پیشرفتهتر از گذشته شده است. اما منظور من این است که هیچ چیزی در رفتار انسانها تغییر نکرده است. ما همیشه خواهان اعمال اصل «مرا مجبور به فکر کردن نکن» در تعاملات خود با کالاهای جدید هستیم.
۱. ما مطالعه نمیکنیم، ما اسکن میکنیم
دلیلش هم این است که ما فقط به دنبال چیزهای مورد علاقه خود هستیم. به عنوان مثال من به ندرت به یاد میآورم که تمام متنهای موجود در صفحه اصلی وب سایت یک محصول را بررسی کرده باشم. علت چیست؟ اکثر کاربران میخواهند بیشترین کار را در سریعترین زمان انجام دهند. ما زمان کافی برای مطالعهی مطالب غیرضروری را نداریم. با این حال ما هنوز هم مطالب زیادی را در صفحات اصلی خود قرار میدهیم چون عقیده داریم مردم باید از آنها مطلع شوند یا همانطور که برخی از طراحان میگویند:« این باعث افزایش تجربه میشود.»
- از عناوین زیادی استفاده کنید. این عناوین به شما میگویند که هر بخش مربوط به چیست یا اینکه آیا این بخش با نیازهای شما مرتبط است یا خیر. در هر صورت آنها به شما کمک میکنند تا پیمایش بیشتری در سایت داشته و یا تصمیم بگیرید آن را ترک کنید.
- پاراگرافها را کوتاه نگه دارید. اسکن کردن پاراگرافهای طولانی نسبت به مجموعهای از پاراگرافهای کوتاه سختتر است. پاراگرافهای طولانی سبب عدم تمرکز کامل خوانندگان بر روی تمام جنبههای متن میشود.
- از بولِت لیستها استفاده کنید. تقریباً هر چیزی میتواند یک بولت لیست باشد. آیا شما جملهای دارید که بسیاری از بخشهایش با ویرگول از یکدیگر جدا میشود؟ خب این میتواند یک بولت لیست باشد. به یاد داشته باشید که برای بهبود در خواندن، فضای بین سطرهای بولت لیست را رعایت کنید. به عنوان مثال Medium را در نظر بگیرید.
- اصطلاحات کلیدی را برجسته کنید. بخش اعظمی از فرآیند اسکن صفحه شامل جستجو کردن کلمات کلیدی و عبارات است. برجستهتر کردن مهمترین مطالب، پیدا کردن آنها را بسیار آسانتر میکند. سعی کنید در برجسته کردن مطالب حدود را رعایت کند، زیرا افراط در این کار سبب کاهش اثربخشی آن میشود.
۲. سلسله مراتب بصری تاثیرگذاری را ایجاد کنید
جنبهی مهم دیگری که به اسکن صفحه کمک میکند، ارائه یک سلسله مراتب بصری مناسب است. ما باید این مسئله را کاملا روشن کنیم که "ظاهر" یک صفحه، رابطه بین عناصر را به تصویر میکشد. بنابراین چندین اصل برای آن وجود دارد:
- هرچه چیزی مهمتر باشد، برجستهتر خواهد بود. معمولاً مهمترین چیزها یا بزرگتر هستند یا در رنگهای متفاوتی نشان داده میشوند.
- مواردی که به صورت منطقی مرتبط هستند، از لحاظ بصری نیز مرتبط میباشند. به عنوان مثال اگر بعضی چیزها را گروهی از سبکهای بصری یا عناوینی خاص قرار دهید، به معنای شباهت بین آنها میباشد.
۳. دوباره کاری نکنید
ما معتقدیم که مردم چیزهای جدید و بیشتری میخواهند. اما ما فراموش میکنیم که همین حالا هم در بازار برنامههایی وجود دارند که نیازمند وقت ما هستند. هر کدام از آنها تعاملات متفاوتی دارند و ما باید هرکدام از آنها را یاد بگیریم. اینجاست که ذهن ما درگیر یادگرفتن برنامههای جدید میشود.
این نکته مهمی است که باید قبل از بیان این مطلب آن را بدانیم:
به عنوان یک طراح، وقتی از ما خواسته میشود تا چیز جدیدی را طراحی کنیم، این وسوسه در ما به وجود میآید که چیزی را طراحی کنیم که از قبل وجود داشته است. چون انجام دادن کارها طبق رفتارهای سایر طراحان به نظر کار اشتباهی میرسد. ما برای این استخدام شدهایم تا کارهایی متفاوت انجام دهیم. قبل از اینکه کاری را دوباره انجام دهید، شما باید ارزشی (زمان، دانش، تلاش) را درک کنید که قرار است در نوآوری از آن استفاده کنید.
۴. دستورالعملهای محصول باید از بین بروند
وظیفهی ما این است که مسائل را به شکلی روشن و واضح بیان کنیم. اگر واضح جزو گزینههای انتخابی نیست، پس حداقل کاری کنید که آنها خودشان را توضیح دهند. مهمترین چیزی که باید در مورد دستورالعملها بدانید این است که هیچکس قصد خواندن آنها را ندارد. برای اینکه مسائل بتوانند خودشان را تعریف کنند، ما باید هدف خود را حذف دستورالعملها قرار دهیم. اما در موقعیتهایی که حتماً نیاز به دستورالعمل وجود دارد، تا حد امکان آنها را مختصر و کوتاه کنید. در واقع کسی دستورالعملها را نمیخواند و اکثر افراد از آنها عبور میکنند.
IKEA را به عنوان یک مثال در نظر بگیرید. اگر شما از یک فرد معمولی بخواهید که یک کمد را از IKEA بگیرد، مطمئناً بیشتر اوقات این کار را به درستی انجام میدهد. چرا؟ چون اگر ما درک درست و مشخصی از چیزی داشته باشیم، می توانیم به درستی آن کار را انجام دهیم. اما اگر از آنها بخواهید مطابق با دستورالعمل پیش بروند، ممکن است با مشکل مواجه شوند چون دستورالعملها اکثرا شامل تصویر هستند تا مطلب.
۵. ما به نحوهی کار محصول شما اهمیتی نمیدهیم
برای بیشتر افراد، دانستن یا درک نحوهی عملکرد محصول شما ضروری نیست. نه به این خاطر که آنها باهوش نیستند، بلکه به این دلیل که آنها اهمیتی به آن نمیدهند. بنابراین زمانی که آنها در استفاده از محصول شما ماهر شدند، به ندرت به سراغ چیز دیگری میروند.
بیایید به عنوان نمونه Apple Airpods را مثال بزنیم. ما میتوانیم اعتراف کنیم که آنها به نسبت قیمتی که پرداخت میکنیم، بدترین ابزار شنیداری هستند. اما وقتی نحوهی برقراری تعامل مردم با آن را میبینم، دلیل واقعی خرید آنها را متوجه میشوم. شما هرگز به این فکر نمیکنید که آنها چگونه کار میکنند. شما حتی متوجه فناوریهای آنها هم نمیشوید.
من میبینم که مادرم چگونه با آنها ارتباط برقرار میکند، اما او هرگز از من در مورد تکنولوژی استفاده شده یا نحوهی کار آنها سوال نمیپرسد. او می داند که با نزدیک کردن پادها به گوشی، آنها به یکدیگر متصل خواهند شد. نحوهی کار با آن به همین آسانی است.
۶. مردم به دنبال نشانههایی ظریف نیستند
مردم به دنبال مسائل موشکافانه و بسیار ظریف نیستند، آنها عجله دارند. ما به عنوان طراح، دوست داریم جلوههایی لطیف به کاربران خود ارائه دهیم و مسائل زیبایی را به طراحی خود اضافه کنیم. درست است؟ خب چه اتفاقی میافتد اگر به شما بگویم کاربران هیچ اهمیتی به اینگونه مسائل نمیدهند؟ مهم نیست آنها چند بار بگویند که اهمیت میدهند، در باطن آنها هیچگونه اهمیتی برای چنین چیزهایی قائل نیستند.
چرا این اتفاق میافتد؟ زندگی محیطی بسیار پرتنشتر از جلوههای ظریف و زیبای موجود در یک برنامه است. به عنوان مثال شما یک پدر هستید و کودکان شما برای خوردن بستنی در حال جیغ کشیدن هستند، یا سگ در حال پارس کردن است چون شخصی در جلوی خانه در حال صحبت کردن است و شما قصد دارید بلیط قطاری را رزرو کنید که ۴۰ دقیقه دیگر حرکت میکند، در چنین شرایطی مردم هیچ اهمیتی به نشانههای ظریف شما نخواهند داد. البته ما باید از آنها استفاده کنیم، اما نه زمانی که باعث از بین رفتن جریان کاربر میشود.
۷. گروههای کانونی، تست مربوط به قابلیت استفاده نیستند
گروه کانونی به گروهی کوچک از افراد گفته میشود که به دور میزی مینشینند و در مورد مسائل بحث میکنند. آنها در مورد محصول، تجربههای گذشته، احساسات و واکنشهای مربوط به طرحهای جدید صحبت میکنند. گروههای کانونی برای تعیین خواستههای مخاطبان شما عالی هستند.
تست قابلیت استفاده در مورد مشاهده کردن تلاشهای یک شخص در استفاده کردن از یک چیز میباشد. در چنین شرایطی شما میتوانید از آنها درخواست کنید تا اقدامات خاصی را انجام دهند، با این کار مواردی که به اصلاح نیاز دارند مشخص میشوند. بنابراین گروههای کانونی در مورد گوش دادن و تست قابلیت استفاده در مورد تماشا کردن میباشد.
۸. ما اجازه میدهیم تا احساسات شخصی روند کار را به دست بگیرند
همهی کسانی که محصولات دیجیتالی را طراحی می کنند، خودشان را نیز یک کاربر تصور میکنند. بنابراین آنها میدانند که چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. به همین خاطر ما احساسات شدیدی را نسبت به موارد مورد علاقه خودمان داریم. هنگامی که ما در یک گروه مشغول به کار هستیم، بررسی این احساسات دشوار است. پس نتیجهی آن اتاقی است که پر از افرادی با احساسات شخصی و قوی میباشد و در مورد طراحی یک محصول عالی با یکدیگر همکاری میکنند. همهی ما دوست داریم تصور کنیم که بیشتر کاربران مانند ما هستند.
۹. شما سوالات اشتباه را میپرسید
اینکه شما سوالاتی از قبیل «آیا مردم از این فهرست خوششان می آید؟» بپرسید، اصلا بهره ور نبوده و هیچگونه ارزشی به کارهایتان اضافه نمیکند. سوال درستی که باید بپرسید این است:«آیا این فهرست، با این کلمات، در این زمینه و در این صفحه برای کاربرانی که قصد استفاده از سایت را دارند، تجربه خوبی را ایجاد میکند؟»
ما باید از پرسیدن «آیا مردم از این خوششان میآید؟» دست بکشیم و بیشتر درگیر طراحیهای عمیق و استراتژیک شویم. دلیل آن این است که اگر ما روی چیزی که مردم دوست دارند تمرکز کنیم، تمرکز و انرژی خودمان را ازدست خواهیم داد. تست مربوط به قابلیت استفاده هر گونه "علاقهای" را از بین میبرد و به شما نشان میدهد که چه کاری باید انجام شود.
۱۰. وقتی شخصی از محصول شما استفاده میکند، فراموش میکنید که او نباید وقت خود را صرف فکر کردن در مورد موارد زیر کند
- من کجا هستم؟
- از کجا باید شروع کنم؟
- آنها فلان گزینه را در کجا قرار دادهاند؟
- مهمترین چیزهای این صفحه چه میباشند؟
- چرا آنها این مطلب را اینگونه بیان کردهاند؟
- آیا آن بخشی از سایت است یا یک تبلیغات میباشد؟
مسئله این است که هر سوالی که در مورد محصول در ذهن ما ایجاد شود، فقط به سردرگمیهای بیشتری میانجامد. این سوالات تمرکز ما را در مورد علت حضور در سایت منحرف میکند. وقتی مردم میخواهند ببیند که آیا فلان دکمه کلیک شدنی است یا نه، دوست ندارند با انبوهی از پازلها و معماها روبرو شوند. هر بار که شما کاربر را مجبور کنید بر روی چیزی کلیک کند که کاربردی ندارد، یعنی مانند دکمه یا لینک باشد اما واقعا دکمه یا لینک نباشد، تنها باعث اضافه شدن سوالاتی جدید به سوالات قبلی آنها میشوید. این به آن خاطر اتفاق میافتد که کسی که محصول را طراحی کرده، خیلی به آن اهمیت نداده است.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید