در مقالهی قبلی با یکی از ۴ ستون اصلی آشنا شدیم. حال بیایید به ادامه ی بحث بپردازیم:
سلامتی
ثروتمندانی وجود دارند که دچار اضافه وزن هستند. افراد مشهوری هستند که سیگار میکشند. حتی برخی از ورزشکاران نخبه نیز به دلیل سوء مصرف در مواد مخدر و الکل لو رفتهاند. آیا میتوانید به طور همزمان به موفقیتی که جامعه تعریف کرده برسید و با بدن خود نادرست برخورد کنید؟ مطمئناً نمیتوانید. آیا میتوانید با وجود سردرد صبحگاهی، در دویدن از یک غزال پیشی بگیرید؟ آیا شهرت و عزت جهانی، سرفههای روزانه شما را درمان میکند؟ آیا این مسئله واقعا اهمیت دارد که برای استراحت کردن مجبور به تعطیلات رفتن به مکانی عجیب و غریب شوید؟ در نظر داشته باشید که بخش عظیمی از تجربیات انسانی را احساس لامسه در بر گرفته است. اینکه درد بکشید یا لذت ببرید تنها جزوی از زندگی انسان است. آیا همهی ما به دنبال زندگیای نیستیم که در آن احساس رضایت کرده و حسی واقعی داشته باشیم؟
سلامتی و یا عدم وجود آن، یک عامل کاملاً ملموس در موفقیت است. تصور کنید که اگر در روز انرژی و نشاط بیشتری داشتید، میتوانستید چه کارهایی را انجام دهید؟
خوشبختانه این بخش از ۴ ستون اصلی، سادهترین بخش برای یاد گرفتن است. برای دانشمندان ارائه راهکارهایی برای توسعه شادی، رشد و هدف دشوار است. شما از قبل هم میدانید که چگونه سالمتر زندگی کنید. سالم غذا بخورید، درست ورزش کنید و خواب کافی داشته باشید. بعد از اینکه سلامتی را در اولویت خود قرار دادید، از میزان کنترلی که در سایر بخشهای زندگیتان به وجود میآید حیرت زده خواهید شد.
رشد
یک شخص بی تحرک، یک فرد ناکام در دستیابی به موفقیت است. اینگونه به این مسئله فکر کنید: بهتر است بگویم بهترین چیزی که ما میتوانیم در زندگی خود تجربه کنیم، عمر ۱۰۰ ساله است. در واقع هر روزی که میگذرد و ما پیشرفت نمیکنیم، نوعی اتلاف وقت و زندگی است. با این کار فرصتهایی که به ما داده شده نیز از بین خواهند رفت. اگر دلیل زندگی کردن، رشد و تکامل پیدا کردن نباشد چه میتواند باشد؟
از دست دادن فرصتها و شانسهای روزمره برای یادگیری چیزهای جدید، مهارتهای بیشتر، پیشرفت در جهت رسیدن به یک هدف و درک بهتر از شخصیت خودمان، یک اتفاق بسیار شرم آور و در عین حال خطرناک است. ممکن است ما کم کم برای یک هفته، ماه و یا سال از خودمان بیش از حد راضی شویم و با درگیر شدن در این مشکل، گذشت سالها را حس نخواهیم کرد. این روش درستی برای زندگیای سالم و پر بار نیست.
رشد میتواند از روشهای مختلفی مثل تکامل شخصی و یا پیشرفتی اساسی به سمت هدف اتفاق بیوفتد. بنابراین بسیاری از افراد موفقیت را ذخیره کردن ثروت میدانند و این میتواند نقش پول را در زندگی شما نشان دهد؛ این می تواند هدفی خوب باشد اما تا زمانی که هدف نهایی شما تاثیر گذاشتن بر روی دنیا و سرمایه گذاری روی خوشبختی، سلامتی و رشد شما باشد. حرکت کردن به سمت هدفی مالی، از طریق پس انداز، پیشرفت شغلی، راه اندازی کسب و کار یا سرمایه گذاری فردی، میتواند روشی مناسب برای به کار بردن استعدادهایی باشد که به شما داده شده است.
اما فراموش نکنید که در ادامه مسیر، خود و تواناییهایتان را ارتقا بخشید. سعی کنید فردا به انسان بهتری تبدیل شوید.
هدف
همهی ما انسانها تصوری مبهم از نقش هدف در زندگیمان داریم. اگر صبح دلیلی برای ترک کردن رختخواب نداشته باشیم، ادامه دادن به خواب میتواند وسوسه انگیز باشد. آیا تا به حال فکر کردهاید که این کار چه فایدهای دارد؟
برای من، فایدهاش این است که بیشترین زمان ممکن را روی این سیاره بگذرانم. من میخواهم برای بهتر شدن روی دیگران تاثیر بگذارم، تمام چیزها را تجربه کنم و مطابق با ارزشهای خود زندگی کنم. من تصویری از شخصی که میخواهم در آینده باشم را در ذهن خود حک کردهام. هدف من تبدیل شدن به آن شخص است.
هدف شما همان نوری است که در انتهای تونل قرار دارد؛ همان چیزی که باعث میشود شما حتی در زمانهای دشوار و مواجه با ناکامیها و شکست، به راه خود ادامه دهید. هر هدفی که داشته باشید، مهم است که محکم به آن بچسبید و دائما آن هدف را به خودتان یادآوری کنید. از دست دادن چشم انداز هدفتان، دستیابی به موفقیت را دشوار میکند و اگر تا حدودی هم به موفقیت برسید، فراموش میکنید که چه چیزی در وهله اول باعث شده به اینجا برسید چون موفقیت به آسانی میتواند از دست داده شود.
این را در نظر بگیرید: اگر میدانستید که تنها چند سال دیگر برای زندگی کردن دارید، وقت خود را به انجام چه کارهایی اختصاص میدادید؟ روی این سوال به دقت فکر کنید و با پی بردن به هدف خود، بلافاصله حرکت به سمت آن را شروع کنید.
تعریف کردن موفقیت
با توجه به تجربه شخصی و درک من از ارزشهای توصیف شده در چارچوبی که در بالا ذکر شد، باید بگویم که موفقیت یک هدف نیست. موفقیت یک فرایند است. موفقیت نحوهی احساس کردن شما و انرژیای است که در مسیر رسیدن به هدف خود بدست میآورید. این شمایید که همیشه به دنبال چیزی بهتر هستید. در شغل قدیمیام، روزی که کار خود را در NFL گرفتم موفقیتی برایم رخ نداد. حتی بعد از اینکه یک داستان عالی نوشتم هم اتفاق نیفتاد. موفقیت در زندگی من زمانی رخ میداد که برای رسیدن به هدف خود تمام تلاشم را میکردم. موفقیتِ من، پوشش دادن بازیهای والبیال و رفتن به کلاسهایی بود که سطح دانش و فهم مرا گستردهتر میکرد. من با انجام دادن تمام این کارها، تنها خودم را بهبود میبخشیدم.
موفقیت، با تبدیل شدن من به ویرایشگر در مجله Succeess یا ترفیع رتبه به سردبیری صورت نگرفت. موفقیت زمانی به سمتم آمد که مشغول خواندن آثار جیم ران، زیگ زیگلار، دیل کارنگی و بسیاری از دیگر بزرگان این عرصه بودم و با عبرت گرفتن از درسهایی که به من دادند خود را به فردی بهتر تبدیل کردم. بعد از اینکه ترفیع گرفتم، این موفقیت به شکل همکاری با تیمم در آمد و مرا به مدیری با اعتماد به نفس تبدیل کرد که توانایی درک خوانندگان و خدمت رسانی بهتر به مردم را داشتم.
این کار با تمام آن سخت کوشیها، رشد و داشتن درک کامل از هدفم انجام شد. در آن زمان من مشغول سر و کله زدن با زندگی شخصی خود بودم؛ درگیر یک شکست عشقی سخت بودم، خودم را جمع و جور کردم و دوباره عاشق شدم، نامادری خود را در فوت پدرم پشتیبانی میکردم و به نور اجازه میدادم تا با تمام آن پستی بلندیها دوباره به زندگیام بتابد.
موفقیت با مراقبت درست از خودم در دهههای ۲۰ و ۳۰ سالگی زندگیام امکان پذیر شد. من خوراک خود را با دقت انتخاب میکردم، یک عادت ورزشی را پیش گرفتم و هر سال به دیدن یک دکتر میرفتم. در این راه متوجه شدم که من به خودم مدیونم و باید بیشتر به خودم توجه کرده و بیشتر خود را دوست بدارم.
هر کدام از ما گذشتهای داریم. ما پشیمانیهایی داریم. کارهایی انجام داده و حرفهایی به خود و دیگران زدهایم که نباید میزدیم. کسانی که شما را به خوبی میشناسند، ممکن است آن اعمال را فراموش کرده و به دل نگیرند اما شما نمیتوانید به راحتی از این مسائل بگذرید و فراموششان کنید. سپس خودم را به خاطر شخصی که قبلا بودهام بخشیدم. من کسی بودم که غذاهای نامناسب میخورد، در روابط خود اشتباهاتی داشته، با پدر خود دعوا میکردم و فرصت های خود را غنیمت نمیدانستم. در آن لحظه من شخصی که بودم را فراموش کرده و عاشق شخص زمان حال خود شدم. من از فردی که میدانستم میتوانم باشم بسیار هیجان زده شدم.
من به هیچ وجه ثروتمند نیستم. من هیکل یک فرد ورزشکار را نیز ندارم. من همیشه لبخندهای یک تشویق کننده را به لب ندارم. من نمیتوانم پیش بینی کنم که زندگیام در آوریل ۲۰۵۸ چگونه خواهد بود. اما به فردی که امروز هستم افتخار میکنم، من میدانم که از کجا آمدهام و مطمئن هستم که میتوانم بیشتر از این هم پیشرفت کنم. من این حقیقت را پذیرفتم که من یک کار در حال پروسه هستم و حاضرم آن کار را به پایان برسانم. افرادی وجود دارند که ثروتمندتر، زیباتر، شادتر و در جامعه تاثیرگذارتر هستند. اما هیچکس نمیتواند به من بگوید که الان موفق نیستم. من موفقیت را احساس میکنم.
سرمربی افسانهای بسکتبال، جان وود، که سالهای بیشتری نسبت به من در کسب موفقیت تجربه دارد؛ تعریف خود از موفقیت را اینگونه بیان کرده است:« موفقیت، آرامش خاطر است؛ این آرامش خاطر نتیجه مستقیمی از رضایت شخصی نسبت به درک درست این واقعیت است که شما تمام تلاشهای خود را برای تبدیل شدن به بهترین نسخهای که میتوانید باشید انجام دادهاید.» من امروز احساس آرامش خاطر میکنم و میخواهم این احساس را برای مدتهای طولانی داشته باشم؛ من میخواهم در زمان مرگ هم احساس موفقیت کنم.
هدف شما چیست؟ شاید هدف شما داشتن وب سایتی با ارزش بالا باشد. شاید گرفتن جشن ۷۵ سالگی سالگرد ازدواج با همسرتان باشد. شاید داشتن دوستان زیاد باشد. هدفتان هرچه که باشد، روند رسیدن به آن و فردی که به آن هدف میرسد را تصور کنید. گذشته را کنار بگذارید و وارد عمل شوید. پا جای پای فردی بگذارید که همیشه دوست داشتید به آن تبدیل شوید. برای رسیدن به موفقیت کار کنید، برایش زندگی کنید و آن را دوست بدارید. این معنای درست موفقیت است.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید