یلدا ادامه داره... ❤️ ۴۰ درصد تخفیف همه دوره‌ها

استفاده از تخفیف‌ها
ثانیه
دقیقه
ساعت
روز
شما نیازی به خواندن یک کتاب دیگر ندارید، بلکه به یک هدف بزرگ‌تر نیاز دارید
ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ: 13 دقیقه

شما نیازی به خواندن یک کتاب دیگر ندارید، بلکه به یک هدف بزرگ‌تر نیاز دارید

هضم اطلاعات در حال صعود است. مردم به جای این که چیزی را یاد بگیرند تا بتوانند کاری انجام دهند، فقط یاد می‌گیریند، چون فکر می‌کنند که به طور خودکار موفق خواهند شد.

همبستگی و عامل بودن، با هم برابر نیستند. خواندن کتاب‌های زیاد شما را موفق نخواهد کرد. خواندن کتاب‌های زیاد، تنها در صورتی که یک علت قانع کننده برای به دست آوردن آن یادگیری داشته باشید، به شما کمک می‌کند. بدون آن علت و بدون یک هدف، یادگیری شما منحرف کننده و بی جهت خواهد بود.

به همین علت است که Jim Rohn می‌گوید: «علت‌ها در ابتدا می‌آیند، و پاسخ‌ها بعد از آن‌ها.»

در اینجا این سوال پیش می‌آید: «واقعا به دنبال چه هستید؟»

آیا به دنبال چیزی هستید که به علت کافی قانع کننده باشد تا آنچه که می‌خواهید یاد بگیرید و تبدیل شوید را واضح کند؟ یا به مانند اکثر مردم در تارهایی از اعتیاد به اطلاعات گیر کرده‌اید؟ همیشه در حال یادگیری هستید اما هیچ وقت به دانش واقعیت نمی‌رسید؟

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که دانش ذهنی بیشتر از شجاعت و هدف ارزش دارد. یادگیری واقعی از دریافت اطلاعات به دست نمی‌آید؛ بلکه با مجبور بودن به مدیریت موقعیت‌هایی می‌آیید که نحوه و علت زندگی کردن شما را شکل می‌دهند.

شما در ۵ دقیقه پذیرفتن ترس‌های خود، ظرفیت بیشتری برای یادگیری نسبت به خواندن ۱۰۰ کتاب دارید. بهترین درمان، رو در رویی با مقاومت‌های احساسی است.

طبق گفته دانشمند سیستم و پروفسور MIT، یعنی Peter Senge:

«فکر کردن به این صورت که فقط به خاطر این که یک نفر اصول را یاد گرفته است، او یاد گرفته است،‌ وسوسه کننده است. این یک تله آشنا برای اشتباه گرفتن درک ذهنی با یادگیری است. یادگیری همیشه شامل درک‌های جدید و رفتارهای جدید،‌ فکر کردن و انجام دادن می‌شود.»

اطلاعات و عقل یکی نیستند

عقل یعنی این که بدانید به دنبال چه چیزی بروید، و چرا. عقل نیازمند این است که چیزی که درک می‌کنید را زندگی کنید. باید به طور مداوم با تقبل چالش‌های بزرگ‌تر، در جهان‌بینی خود اختلال ایجاد کنید. عقل نیازمند چیزی به نام «کار عمیق» است. اکثر مردم به دنبال چیزهایی می‌روند که سطحی هستند، نه عمیق. تکثیر فعالیت‌های سطحی آسان است. تقریبا هر کسی می‌تواند این کار را انجام دهد.

خواندن کتاب تبدیل به یک کار سطحی شده است، زیرا تکثیر آن بسیار ساده است. هر کسی می‌تواند یک کتاب را برداشته، و بخواند. گرچه تعداد کمی از افراد می‌توانند کتاب صحیح را در زمان صحیح بردارند و سریعا آنچه که یاد گرفته‌اند را برای یک هدف مشخص امتحان کنند. از این رو، وضوح درباره آنچه که اهمیت دارد، وضوحی درباره چیزی که اهمیت ندارد فراهم می‌کند.

گردآوری اطلاعات و یاد گرفتن فقط محض یاد گرفتن، یک انعکاس واضح است که شما وضوحی بر روی این که چه چیزی برای شما مهم است، ندارید.

خیال پردازی مهم‌تر از دانش است

آلبرت انیشتین می‌گوید‌:

 «خیال پردازی از دانش مهم‌تر است. زیرا دانش محدود است، در حالیکه خیال پردازی کل دنیا را در بر می‌گیرد،‌ پیشرفت را شبیه‌سازی می‌کند، و به تکامل زندگی می‌بخشد.»

یک سریال خوب بر روی شبکه Netflix به نام «فضاهای داخلی شگفت‌انگیز» (Amazing Interiors) پخش می‌شود که من دوست دارم با فرزندان خود تماشا کنم. این سریال درباره خانه‌هایی است که در ظاهر کاملا طبیعی به نظر می‌رسند، اما وقتی که وارد آن‌ها می‌شوید، این خانه‌ها بسیار مسخره هستند.

چیزی که برای من شگفت‌انگیز است، مقدار خلاقیت و تمرکزی است که یک شخص می‌تواند زمانی که می‌داند چه چیزی می‌خواهد، به خرج دهد. وقتی که دلیلی داشته باشید، خلاقیت عالی است. هیچ محدودیتی در قابلیت‌ها یا منابع انسانی وجود ندارد. تنها محدودیتی در خیال پردازی وجود دارد، که واقعا کاری با زندگی خود انجام دهید.

اگر در انجام یک کار کمبود خیال پردازی دارید، اهمیتی ندارد که چقدر دانش دارید. چه کاری می‌خواهید انجام دهید؟ چه کاری می‌توانید انجام دهید؟ انجام دادن چه کاری مهم است؟

در یکی از مصاحبات اخیر از بسکتبالیست معروف، Kobe Bryan، او توضیح داد که چگونه توانست با خیال پردازی خود، به سطح موفقیت خود برسد. شما بدون خیال پردازی نمی‌توانید یکی از بهترین بسکتبالیست‌هایی تاریخ شوید. خود Kobe هم اعتراف کرد که در زمان شروع، در بسکتبال خوب نبود. در اولین باری که او بازی کرد، هیچ امتیازی نیاورد.

اما پدرش او را در کنجکاوی نسبت به آنچه که ممکن بود،‌ غرق کرد. او به Kobe کمک کرد تا خیال پردازی‌ای را توسعه دهد که باعث شد فراتر از آنچه باقی مردم به او می‌گفتند می‌توانست انجام دهد، برود.

اگر کسی محدودیت چیزی که می‌توانید تعقیب کنید را به شما می‌گوید، او در حال القای محدودیت‌های خود بر روی شماست. این افراد،‌ آماتورها و تماشاگران هستند. به حرف‌های کسی که شما را در خیال پردازی درباره آنچه که ممکن است غرق نمی‌کند، گوش ندهید.

یادگیری واقعی احساسی است، نه عقلانی

خواندن کتاب‌ها و باهوش به نظر رسیدن ساده است. اما واقعا چه کاری با زندگی خود انجام می‌دهید؟

در واقعیت، یادگیری واقعی اصلا عقلانی نیست، بلکه احساسی است. برای این که یک ایده واقعا ارزشی برای شما داشته باشد، باید به عمیق‌ترین جنبه‌های شما حمله کند. باید یک پاسخ احساسی را فعال کند و با زاویه دید قدیمی شما نسبت به زندگی جایگزین شود.

خاطرات شما،‌ سیستم عامل شما نسبت به دنیا است. خاطرات شما لنزی است که از طریق آن همه چیز را دیده، و تجربه می‌کنید. تمام خاطرات به احساسات بسته‌اند. خاطرات اصلی،‌ بر پایه تجربیات احساسی عمیق ساخته شده‌اند که تبدیل به علت باور کردن و رفتار شما شده‌اند. در جهت تغییر دادن خاطرات خود، باید تجربیات احساسی عمیقی داشته باشید.

اخیرا، Will Smith (بازیگر معروف آمریکایی) به مناسبت ۵۰ سالگی خود از یک هلیکوپتر پرید. حال، این ایده ممکن است بد به نظر برسد. اما از نظر Smith، این کار چیزی بسیار عمیق‌تر را انعکاس می‌دهد. وقتی که Smith کودک بود و پدرش با یک خلافکار که خودرو خود را در خارج از خانه‌شان به همراه یک تفنگ در داشبورد آن خود پارک کرده بود و هدف شلیک داشت رو به رو شد، «عدم پذیرش ترس کامل» را یاد گرفت. از این رو، وقتی که Will Smith از چیزی می‌ترسد، اجازه نمی‌دهد که این ترس او را در بر بگیرد. در عوض، با شجاعت با این ترس رو به رو می‌شود.

طبق گفته نویسنده آمریکایی، Seth Godin، ما چیزهایی که باید از آن‌ها بترسیم را قاطی می‌کنیم. اکثر افراد از چیزهایی می‌ترسند که اصلا خطرناک نیستند، بلکه فقط خارج از محدوده راحتی آن‌ها هستند.

تنها راه برای این که واقعا چیزیی را یاد بگیرید، این است که از محدوده راحتی خود خارج شوید. در غیر این صورت،‌ هیچ ریسکی وجود ندارد. به هیچ وجه نمی‌توانید ایده‌ها و باورهای خود را آزمایش کنید.

باور کردن یک مسئله وقتی که بر روی صندلی خود نشسته‌اید، ساده است. وقتی که درصد خطر بالا است، باور کردن سخت‌تر است. وقتی که در اجتماع هستید. وقتی که ممکن است شکست بخورید و این شکست خیلی بزرگ‌ باشد.

آیا شما واقعا با ترس‌های خود رو به رو می‌شوید؟

آیا به خارج از داستان خود قدم بر میدارید؟

آیا چیزی که بسیار بزرگ است و شما را می‌ترساند را هول می‌دهید؟

آیا به دنبال چیزی هستید که نیازمند یادگیری و تبدیل شدن به چیزی فراتر از آنچه که هستید است؟

انحنای یادگیری شما چه شیبی دارد؟

طبقه گفته متخصص یادگیری و اعجوبه شطرنج، Josh Waitzkin، ظرفیت یک فرد بر حسب قابلیت‌های ذاتی او نیست؛ بلکه بر پایه شیب انحنای یادگیری او است.

به طور ساده، کوهی که در حال حاضر می‌خواهید صعود کنید، چقدر شیب دارد؟

آیا به خاطر چیزی که به دنبالش هستید، با ترس‌ها و چالش‌هایی فراتر از سطح مهارت روزانه خود رو به رو می‌باشید؟ آیا موقعیتی که در آن هستید، چیزی بسیار بیشتر از آنچه پیش‌تر تلاش کرده‌اید می‌طلبد؟ آیا به طور مداوم با عدم قاطعیت رو به رو هستید؟ طبق گفته نویسنده آمریکایی، Toby Robbins: «کیفیت زندگی شما تناسب مستقیمی با مقدار عدم قاطعیتی که می‌توانید با آن دست و پنجه نرم کنید دارد.» می‌توانید هرچه که می‌خواهید درباره او بگویید، اما در این مورد هر چیزی که گفته است،‌ تماما بر پایه حقایق علمی می‌باشد. در روانشناسی، مفهومی به نام «تحمل ابهام» نمایش داده شده است، تا پیش‌بینی شود که یک فرد چقدر می‌تواند موفق شود.

وقتی که تحمل بالایی برای ابهام دارید، شما با ناشناخته‌های امتحان کردن یک چیز جدید راحت هستید. شما نوعی قدرت تحمل برای حضور در خارج از محدوده راحتی خود پرورش داده‌اید. شما با خجالت زده شدن برای ندانستن پاسخ‌ها، مشکلی ندارید. شما سندرومی به نام «Imposter Syndrome» را خوش‌آمد می‌گویید: دانستن این که اگر شما چیزی را حس می‌کنید،‌ پس شما چیزی بزرگ، جدید یا چالش برانگیز را امتحان می‌کنید.

شما به دنبال گفت‌و‌گوهای ضایعی هستید که می‌توانند به موقعیت‌های بزرگ ختم شوند. همانطور که Tim Ferris گفته است: «موفقیت یک فرد در زندگیی،‌ معمولا می‌تواند با تعداد مکالمات ناراحت کننده‌ی که او حاضر است داشته باشد اندازه گیری شود.»

بزرگ‌ترین ترس‌های انسان، عدم قاطعیت است. ما واقعا دوست دارییم که بدانیم نتایج چه خواهند بود.

عدم قاطعیت، اساس همه ترس‌ها است. این چیزی است که مردم را در یک جا نگه می‌دارد. جهت‌دهی عدم قاطعیت، جایی است که یادگیری واقعی اتفاق می‌افتد،‌ نه در هنگام نشستن بر روی صندلی به همراه یک کتاب. منظور من را اشتباه برداشت نکنید، کتاب‌ها عالی هستند. به دست آوردن دانش عمومی برای خلاقیت و سر و کله زدن با مشکلات، مهم است. اما بدون هوش احساسی و هدف، مهم نیست که چقدر دانش دارید.

طبق گفته یونانیی‌ها،‌ دانش واقعی چیزی است که میان آن‌ها «Gnosis,» نام دارد. این کلمه به نوعی دانش دلالت دارد که از تجربه به دست می‌آید، و کلیت یک انسان را شامل می‌شود. این یک دانش واقعی از حقیقت است. طبق این تعریف از دانش، واقعیت و حقیقت به خوبی در یک مفهوم، عقیده یا ایده جا نمی‌گیرند. برای داشتن Gnosis واقعی، دانش و درک کردن، چیزهایی هستند که یک شخص باید تجربه کند.

شیب انحنای یادگیری شما کاملا در وضعیت فعلی شما در زندگی منعکس شده است. در حال حاضر به دنبال چه نوع اهدافی هستید؟ بر روی یک روال روزانه، با چه چالش‌هایی رو به رو هستید که پیش‌تر مجبور نبودید با آن‌ها رو به رو شوید؟ چه مقدار واقعا یاد می‌گیرید؟ (البته به عنوان تجربه انسانی، نه فقط نگاه کردن به یک صفحه) زندگی شما در ۱۲ ماه اخیر چقدر تغییر کرده است؟ طبق گفته فیلسوف انگلیسی، Alain de Botton: «هر کسی که از شخصی که سال پیش بود خجالت‌زده نباشد، احتمالا به اندازه کافی یاد نمی‌گیرد.» اگر زندگی شما به طور اساسی نسبت به ۱۲ ماه پیش متفاوت نیست، ‌شما یک انحنای یادگیری ندارید.

ممکن است شما در حال دریافت اطلاعات زیادی باشید، اما قطعا کار خاصی با آن انجام نمی‌دهید. اگر همچنان شخصی هستیید که سال پیش بودید، پس در آتش تجربه قرار نگرفته‌اید. شما نیاز ندارید که ظاهر شوید و مشکلات را رفع کنید، و از طریق خیال پردازی چیزی را خلق نمی‌کنید. علت این که برخی افراد از نقطه‌ای به بعد دیگر موفق نمی‌شوند، این است که به جای خیال پردازی با استفاده از دانش خلق می‌کنند.

نتیجه گیری: شما به یک چیز بزرگ‌تر نیاز دارید که به سمت آن حرکت کنید

وقتی که یک علت قانع کننده دارید، می‌توانید شروع به گشتن به دنبال دلیل نمایید. اگر اهداف بزرگی دارید که به دنبال آن‌ها هستید، درباره آنچه که یاد می‌گیرید بسیار حساس می‌شوید. فقط چیزهایی که می‌توانید استفاده کرده و به کار بگیرید را یاد می‌گیرید. شما فقط یک فیلسوف بر روی یک صندلی نیستید؛ بلکه یک فرد حاضر در دنیا برای رفع مشکلات هستید.

شما دانش خود را در دنیای واقعی آزمایش می‌کنید، نه فقط در ذهن خود یا در مکالمات.

آخرین باری که به سیستم احساسی خود از طریق این که خود را در معرض ترس‌ها، محدودیت‌ها و ضعف‌ها قرار دهید، شوک دادید کی بود؟ آخرین باری که خود را با یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های خود رو به رو کردید کی بود؟ گاهی اوقات، باید تئوری را پشت سر بگذارید و از ناحیه راحتی خود خارج شوید که نمی‌دانید چه اتفاقی قرار است بیفتد.

منبع

چه امتیازی برای این مقاله میدهید؟

خیلی بد
بد
متوسط
خوب
عالی
در انتظار ثبت رای

/@er79ka

دیدگاه و پرسش

برای ارسال دیدگاه لازم است وارد شده یا ثبت‌نام کنید ورود یا ثبت‌نام

در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید

در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید