شما باید ۲ چیز را در مورد من بدانید؛ من فشارهای خوب را دوست دارم و عاشق یک استعارهی دقیق هستم. من آدم بسیار شوخ طبعی هستم و ممکن است مقداری از این شوخ طبعی من را در این مقاله مشاهده کنید. در گذشته این حسم را مخفی میکردم اما حالا پذیرفتم که این حس در لحظات غیرقابل انتظار به من کمک میکند. تنها کاری که شما باید انجام دهید، لبخند زدن و ادامه دادن است.
میخواهید کدنویسی را یاد بگیرید؟ خب من این مراحل را پشت سر گذاشتهام. در گذشته عملکرد خوبی در بخش آموزشی داشتم و موفق شدم اولین کار توسعهی خود را دریافت کنم. این موضوع درست مثل یاد گرفتن دوچرخهسواری است، مگر نه؟
وقتی سعی میکنید کدنویسی را یاد بگیرید، یکی از دشوارترین چیزهای دنیا به نظر میرسد. برای بسیاری از افراد، موضوع فقط یادگیری یک مهارت جدید نیست. بلکه این فرایندی است که در آن فرد خود را برای یک روش کاملاً جدید در تفکر تنظیم میکند. در مراحل اولیه، کامپیوتر مدام به شما خطاهایی را نشان میدهد، این همان جایی است که شما تصور میکنید نمیتوانید هیچ کار درستی را انجام دهید. افکار منفی به سراغ شما میآیند و شما تصور میکنید که آیا اصلا برای این کار ساخته شدهاید یا نه.
روند تغییر طرز تفکر میتواند برای یک فرد تازهکار بسیار دشوار باشد. بنابراین در اینجا چند ترفند را به شما میگویم تا بتوانید این مسیر را آسانتر پشت سر بگذارید. این موارد برای من مفید بودهاند و امیدوارم برای شما نیز کاربرد داشته باشند.
۱. از پیروزیهای کوچک لذت ببرید
اندی هانت گفته :« تا به حال هیچکس در تاریخچه محاسبات و کدنویسی نتوانسته بخشی از یک نرمافزار بی نقص را بنویسد. بعید به نظر میرسد که شما نیز اولین نفر باشید.»
قبل اینکه شروع کنید به یادگیری کدنویسی، ممکن است خود را یک خدای توانا در کدنویسی تصور کرده باشید که میتواند با دانش کامل خود یک برنامهی کاملاً مطلوب را خلق کند. شما میتوانید با دیدن ثمرهی کارهای خود جشن بگیرید. حال این ثمره میتواند ساخت یک وبسایت ساختاریافته در نیمی از ساعات کار صبح باشد. گذشتن از مسیر کدنویسی مانند یک نسیم است و امضا کردن یک قرارداد با مشتری به زمان بستگی دارد. از بین بردن این رویای فانتزی تنها چند دقیقه طول میکشد.
شما ۴ ساعت گذشته را مشغول به نوشتن بودهاید اما حتی نتوانستهاید اولین امتحان را رد کنید. عرق از ابروهای شما پایین میریزد و روی دستان لرزان شما فرود میآید. چشمانتان پر از خون شده است و احساس خستگی میکنید. خاطرات قبل از برنامه نویسی شما حالا به اشکال مبهمی در ذهنتان تبدیل شدهاند. شما ۲۶ سال سن دارید و بسیار مطمئن هستید که جان خود را در راه تمام کردن این برنامه از دست خواهید داد.
شما هیچ ایدهای ندارید، بنابراین با تردید سعی میکنید بخشی که به تصور شما هماهنگ نیست را حذف کنید. تمام آزمایشات شما با شکست مواجه میشوند، کامپیوتر شما آتش میگیرد و صدای آژیر را از فرسنگها دورتر خواهید شنید.
گذشته از این اغراق، شما بیشتر وقت خود را صرف برطرف کردن باگهای برنامه خود یا شخص دیگری میکنید. پس وقتی یک مشکلی را برطرف میکنید، جشن بگیرید! خودتان را تشویق کنید، چند دقیقه پینگ پنگ بازی کنید یا خودتان را به یک فنجان قهوه مهمان کنید. شما میتوانید هر کاری انجام دهید، زیرا شما آن را بدست آورهاید. سپس به سراغ مشکل بعدی بروید و همین فرایند را تکرار کنید.
۲. خودتان را با دیگران مقایسه نکنید
دانا اسوبودا گفته است:« هرگز اشتباهات خود را با موفقیتهای اشخاص دیگر مقایسه نکنید.»
آیا بار اولی که به باشگاه رفتید را به خاطر دارید؟ بله به یاد دارم. من آن پسر لاغر مردنی بودم که وزنههایی به اندازه لوبیا را بلند میکرد، اما شخص کنار من مثل یک غول بود که وزنهای به اندازه یک اتوبوس را بالای سر میبرد. چقدر منصفانه است اگر ما این دو شخص را برای مسابقه وزنهبرداری در کنار یکدیگر قرار دهیم؟ این در حالی است که یکی از آنها سالها تمرین کرده و دیگری تنها یک مبتدی به تمام معنا است.
مسلماً این هرگز منصفانه نخواهد بود. از آنجا که سطح تجربه و دانش کدنویسی افراد بسیار متفاوت است، شما نباید سعی کنید با افرادی که سالها تجربه کار داشتهاند رقابت کنید.
من به شخصه در دوران مدرسه در مباحث تاریخ و زبان انگلیسی بسیار قوی بودم. این موضوعات حول محور تفکر انتقادی، بحث و چگونگی تفسیر و درک امور میچرخیدند. سپس در دانشگاه به مطالعهی تاریخ پرداختم. بنابراین اگر دقت داشته باشید متوجه خواهید شد که ۲۰ سال ابتدایی زندگی من صرف یادگیری ذهنیتی متفاوت با طرز فکر لازم برای کدنویسی شد. مهارتهای من بیفایده نیستند، آنها فقط آن چیزی نیستند که من الان به آن احتیاج دارم. بنابراین عیبی ندارد اگر سرعت یادگیری این ذهنیت جدید برای من آهستهتر از سایر افراد باشد.
مغز برخی از افراد به طور طبیعی تمایل دارد تا مثل یک کامپیوتر فکر کند. پیشینهی برخی از مردم آنها را مجبور کرده تا مهارتهای حل مسئله خود را توسعه دهند. به عنوان مثال یک فرد با مدرک مهندسی خودرو همیشه یک شخص با مدرک تاریخ را شکست خواهد داد. برخی دیگر نیز تنها بیشتر تمرین کردهاند. به یاد داشته باشید که این مسائل اهمیتی ندارند، زیرا آنها شما نیستند. شما خود شما هستید. بنابراین شما باید الانِ خودتان را با فردی که در گذشته بودهاید مقایسه کنید. اگر شما نسبت به دیروز بهتر برنامه نویسی میکنید، این بدین معناست که راه را درست پیمودهاید.
۳. به یاد داشته باشید که شما هنوز در مراحل اولیه یادگیری هستید
این موضوع به نظر واضح است، مگر نه؟ اما اگر به شما بگویم که چقدر مبتدی بودن خود را در این مسیر فراموش میکنید تعجب خواهید کرد. افراد باتجربه در حال دویدن در یک دوی ماراتن هستند، اما شما در مراحل ابتدایی تنها سعی دارید بر روی پاهای خود بایستید.
اگر کسی نیستید که مشتاقانه به باشگاه میرود، به اولین باری فکر کنید که یک چیز جدید را امتحان کردید. شما یک گیتار را به دست گرفتید و تصور میکردید که قرار است جیمی هندریکس بعدی باشید، اما الان مانند فردی هستید که با نواختن هر سازی در موسیقی سبب آلودگی صوتی میشود. وقتی اولین بار وارد زمین فوتبال شدید، تصور میکردید که کریستیانو رونالدو هستید. خاطراتی که ما از ورزشکاران و نوازندگان مورد علاقه خود داریم همان لحظاتی است که آنها با سالها تمرین و تلاش بدست آوردهاند. ما میتوانیم نبوغ جیمی هندریکس را با ویدیوهای قدیمی او در یوتیوب یا آثار ضبط شده او بشنویم، اما کسی نتوانسته ساعاتی که او در اتاق خواب خود مشغول تمرین کردن بوده را مشاهده کند. ما میبینیم که رونالدو به تیم بدشانس مقابل بارها گل میزند، اما هرگز ساعاتی که او مشغول تمرین کردن در زمین بوده را ندیدهایم.
حالا این استعاره باید مشخص شده باشد. وقتی به یاد داشته باشیم که ما تنها در مراحل ابتدایی هستیم، فشار وارد شده به ما کم خواهد شد. این بدان معنا نیست که ما در مقابل کسانی که تمرین کردهاند ناتوان هستیم، ما فقط در این لحظه با آنها هم سطح نیستیم. ما هنوز در مرحله "تمرین در اتاق خواب" هستیم. همانطور که میدانید این مرحله نقش بسیار زیادی در رسیدن به موفقیت دارد. بد بودن در یک کاری اولین مرحله خوب شدن در همان کار است. حتی رونالدو هم مجبور بود این موضوع را یاد بگیرد.
۴. صدای درون خود را دوباره برنامه نویسی کنید
کارلوس کاستاندا گفته است:« ما یا خودمان را بدبخت میکنیم یا قدرتمند، میزان کار در اینجا یکسان است.»
شما میدانید منظور من از صدای درون چیست، درست است؟ همان عقیدهای که در ذهن شما ساکن است. همان نفسی که با دیدن هر فرصتی قصد دارد به شما بگوید توانایی انجام فلان کار را ندارید یا خیلی خوب نیستید. به نظر میرسد شما مجبور هستید تمام انتخابهای گذشته خود را دوباره تجزیه و تحلیل کنید. وقتی همه چیز طبق نقشه پیش میرود، شما به ندرت متوجه آن میشوید. اما وقتی اوضاع خیلی وفق مراد نیست، سر و کلهی آن پیدا میشود. هر وقت میخواهید یک کار سختی را انجام دهید، آن چیز به شما هجوم آورده و کنترل اوضاع را از دست خواهید داد. بیایید فعلاً آن را گرملین منفی بنامیم.
اگر گرملین منفی را کنترل نکنید، او ذهن شما را به خودش مشغول کرده، شما را از ترس فلج کرده و سبب احساس ناامنی و تردید در شما خواهد شد. این موضوع میتواند به شدت بر توانایی برنامه نویسی شما تاثیر بگذارد. این اتفاق برای من نیز رخ داد و در آن لحظه من نمیتوانستم واضح فکر کنم. در آن لحظه من یک اشکال کدنویسی ۲ ثانیهای را در طی ۴۵ دقیقه حل کردم. وقتی دائماً در ذهن خود درگیر باشید، انجام دادن سایر کارها بسیار دشوار خواهد بود.
ما نه میتوانیم گرملین منفی را خاموش کرده و نه میتوانیم آن را برای همیشه حذف کنیم. اما ما قطعاً میتوانیم آن را دوباره آموزش دهیم. مهمترین چیزی که باید در مورد گرملین منفی به خاطر بسپارید این است که این یک موضوع کاملاً ذهنی است. این تماماً در مورد یک نظر است و نظرات را نیز میتوان تغییر داد. دفع بعد که به یک مشکل کدنویسی برخورد کردید یا مفهوم یک موضوع پیچیده را درک نکردید، به خودتان یادآوری کنید که شما فردی هستید که به دنبال یادگیری است. آن صدای منفی را به چیزی تبدیل کنید که اعتماد به نفس شما را تقویت کند. گرملین منفی تحت کنترل شماست پس آن را مطیع خود کنید. به عنوان مثال:
من قرار است شکست بخورم و احمق به نظر برسم =< من موفق میشوم. اما حتی اگر نتوانم به موفقیت برسم، حداقل بهبود پیدا میکنم.
تاثیر سندروم ایمپاستر را تشخیص دهید
من در مورد این سندروم اطلاعات را از ویکی پدیا گرفتهام که به شرح زیر است:
سندروم ایمپاستر یک الگوی روانشناختی است که در آن فرد به موفقیتهای خود شک میکند و به طور مدام میترسد که دیگران او را کلاهبردار خطاب کنند. با وجود شواهدی مبنی بر طلاحیت آنها، افرادی که این پدیده را تجربه میکنند متقاعد میشوند که آنها کلاهبردار هستند و لیاقت دستاوردهای خود را ندارند. مردم به طور نادرست موفقیتهای خود را به شانس نسبت میدهند یا با فریب دادن دیگران قصد دارند نشان دهند که از آنچه که تصور میشود باهوشتر هستند.
من این مسئله را قبلاً در اولین هفتههای کارشناسی ارشد و سپس در دو هفتهی اول آموزش برنامه نویسی خود آن را بیشتر تجربه کردم. اگر این اطلاعات برای شما مفید بوده و شما هم چنین تجربیاتی را داشتهاید، بدانید که تنها نیستید. طبق مقالهای که در سال ۲۰۱۱ در مجله بین المللی علوم رفتاری منتشر شد، تخمین زده شده که این میتواند حدود ۷۰ درصد از افراد را تحت تاثیر قرار دهد. حتی افراد سرشناسی مثل "اما واتسون" و "تام هنکس" نیز اظهار داشتهاند که در بازهای از حرفه کاریشان خود را کلاهبردار میدانستند.
هر دو تجربهی سندروم ایمپاستر من دارای موارد مشترکی هستند. هر دو در مراحل اولیه تجربیات یادگیری من اتفاق افتادند، هر دو حداکثر چند هفته طول کشیدند و اکنون هر دو از بین رفتهاند. این تجربه شخصی به من آموخته است که این یک پدیده کوتاه مدت است و پس از عادی شدن وضعیت شما از بین خواهد رفت.
سندروم ایمپاستر همان پسرعموی گرملین منفی است. بنابراین دقیقا باید مثل گرملین منفی با او برخورد کنید. وقتی تصور میکنید که با شانس یا تصادف به جایگاه فعلی خود دست یافتهاید، به خودتان یادآوری کنید که تنها علت حضور شما در این جایگاه شایستگی و لیاقت است.
دیدگاه و پرسش
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید
در حال دریافت نظرات از سرور، لطفا منتظر بمانید